درخشش

یادداشت های سعید کریم پور

درخشش

یادداشت های سعید کریم پور

بسم الله الرحمن الرحیم
من سعید کریم پور دانشجوی دکتری رشته الهیات (شاخه ادیان و عرفان) علاقه مند به تحقیق و مطالعه در زمینه تاریخ ادیان هستم و این وبلاگ را برای اطلاع رسانی در زمینه کتابهای خود و برقراری ارتباط بیشتر با محققان و پژوهشگران این حوزه ایجاد کرده ام. از نظرات و نقدهای سازنده دوستان استقبال می کنم و آن را موجب ارتقاء سطح آگاهی خود و جامعه پژوهشگران کشور می دانم.

آخرین نظرات

کتاب ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود، تنها اثر تألیفی من است که به بررسی موضوع پیامبر موعود در سه آئین بزرگ ابراهیمی یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام می پردازد. من در مقدمه این کتاب، نحوه ورود صحیح به مقوله تحقیق درباره بشارتهای پیامبران گذشته درباره پیامبر اسلام را شرح داده ام. قسمت اصلی کتاب، همان دو فصل ابتدایی آن است که اولی به شرح و بررسی بشارتی از حضرت موسی(ع) در تورات، و دومی به بشارتی از حضرت عیسی(ع) در انجیل اختصاص دارد، و من در این دو فصل چگونگی تطبیق نشانه های مندرج در این بشارتها بر حضرت محمّد(ص) را نشان داده ام. با این حال، در پایان کتاب چندین موضوع مختلف درباره تاریخ ادیان که به نحوی با مطالب کتاب مرتبط بودند و بیان نکاتی درباره آنها برای فهم بهتر مطالب اصلی ضروری به نظر می رسید به صورت چند پیوست آورده شده است. در این پیوست ها مطالب مهمی درباره ریشه ها و اسناد تاریخی نام الله خدای مسلمانان، سابقه کاربرد نام اسلام برای دین راستین خداوند،  و پیشینه تاریخی شهر مکه و خانه کعبه آورده شده است. دو پیوست دیگر نیز در پایان کتاب هست که در یکی از آنها، منطبق نبودن موقعیت جغرافیایی دو سرزمین فاران و مکه بر اساس اسناد فراوان تاریخی شرح داده شده است و ریشه های ادعای یکی بودن این دو برای اثبات دلالت جمله ای از تورات بر ظهور حضرت محمد(ص) و علل نادرستی آن نشان داده شده است. در دیگری نیز نادرستی فرضیه وجود نام حضرت محمّد(ص) به صورت پریکلوتوس (به جای پاراکلیتوس) در انجیل یوحنا اثبات شده و ریشه های فرضیه وجود نام پیامبر اسلام به صورت «احمد» در انجیل به دقت بررسی شده است. در پایان کتاب نیز آلبومی از تصاویر رنگی برای فهم بهتر مطالب آورده شده است. این کتاب را که حاصل هجده سال تحقیق نویسنده است انتشارات آمه در سال 1393 منتشر کرده است.


ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۲۹

نظرات  (۳۷)

شما عقیده دارید که لفظ پریکلیتوس در انجیل یوحنا نیامده ولی مرحوم فخرالاسلام در کتاب انیس الاعلام چاپ سنگی به گمانم حدودا صفحه 182 جلد دوم  مینویسد استاد حقیر کتابهایی را که قبل از اسلام با زبان یونانی وسریانی با قلم برروی پوست نوشته شده بود به من نشان دادند که صریحا در انها نوشته شده بود پریکلیتوس و ان نبی است که در اخر الزمان مبعوث خواهدشدومصدق عیسی است ولذا می بینیم استادش با توجه به این مطلب میگوید این معنی براحتی از روی اناجیل موجوده مفهوم میگردد زیرا جناب عیسی امدن فارقلیط را منوط میکند به رفتن خودومیفرمایدتامن نروم فارقلیطانخواهد امد زیرا که اجتماعدونبی مستقل صاحب شریعت عامه در زمان  واحد جایز نیست به خلاف روح نازل در یوم الدار (روح القدس)که ان درزمان حیات عیسی(ع)بارهابراو نازل شده بود.
۰۵ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۴۳ سعید کریمپور
با سلام خدمت شما
درباره اینکه نام احمد یا معادل تقریبی یونانی آن پریکلوتوس هرگز در انجیل یوحنا وجود نداشته، دلایل محکم زیادی وجود دارد که بنده در کتاب خود ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود به آنها اشاره کرده ام. مهمترین نکات مرتبط با این موضوع را هم با توضیحاتی بسیار مختصر در پست دیگری از همین وبلاگ خود گذاشته ام که میتوانید مطالعه کنید، و البته برای اطلاعات بیشتر و دیدن تمام دلایل با جزئیات کامل، باید به اصل کتاب مراجعه فرمائید.
در مورد ادعای مرحوم فخرالإسلام هم باید بگویم که آنچه ایشان گفته نه تنها یک ادعای صرف و بدون سند است بلکه اساساً یک دروغ و جعل تاریخی است. ایشان این ادعا را ضمن شرح مسلمان شدن خود در مقدمه کتاب انیس الأعلام بیان کرده و در بعضی جاهای دیگر از همان کتاب نیز مجدداً تکرار کرده است، اما حقیقت آن است که داستانی که ایشان برای مسلمان شدنش نقل کرده تکرار حتی لفظ به لفظ ماجرای مسلمان شدن یک راهب مسیحی اسپانیایی در قرن هشتم هجری (چهاردهم میلادی) به نام آنسلم تورمیدا است که در یک صومعه در ایتالیا به تحصیل علوم دینی مسیحیت مشغول بود و چون ظاهراً به هدایت استادش که یکی از کشیشان پیر آن صومعه بود تصمیم به گرویدن به اسلام گرفت بعداً به تونس فرار کرد و در آنجا ضمن اعلام رسمی مسلمان شدن خود و انتخاب نام عبدالله بن عبدالله ترجمان (چون به عنوان مترجم در دربار سلطان ابوالعباس احمد پادشاه تونس مشغول به کار شده بود)، کتابی تحت عنوان تحفه الأریب فی ردّ علی اهل الصلیب تألیف کرد و داستان چگونگی مسلمان شدنش را همراه با استدلال های فراوانی علیه مسیحیت به رشته تحریر درآورد. این کتاب در زمان انتشار خود (که پانصد سال پیش از علامه فخرالإسلام بوده!) غوغای زیادی به پا کرد و ضربه سهمگینی بر پیکره مسیحیت وارد ساخت. نسخه های عربی این کتاب که بعضی از آنها متعلق به چند قرن پیش هستند و همچنین ترجمه های انگلیسی آن هم اکنون موجود و در دسترس محققان قرار دارند.
ترجمه فارسی این کتاب را نخستین بار علامه فخرالإسلام، البته به نام خودش (مؤلف: فخرالإسلام!) در حدود صد سال پیش (اواخر قرن سیزدهم هجری یا نوزدهم میلادی) به چاپ رساند و داستان مسلمان شدن آنسلم تورمیدا را هم در همان کتاب و هم در کتاب انیس الأعلام به خودش نسبت داد، ضمن آنکه این فقره را هم به داستان اضافه کرد که در یک اتاق دربسته که کلیدش فقط به دست استادش بوده، صندوقچه ای را یافته که در آن دو نسخه خطی یونانی و سریانی بوده و نام فارقلیط (پاراکلتوس) را در آنها به صورت احمد و محمد و پریکلوتوس دیده است. این فقره، در اصل داستان مسلمان شدن آنسلم تورمدا وجود ندارد. ترجمه فارسی دیگری از کتاب تحفه الأریب را، بعداً میرسیّد محمد قمی و البته به نام مؤلف اصلی اش یعنی عبدالله بن عبدالله ترجمان به صورت چاپ سنگی در تهران به چاپ رسانید (سال 1344 قمری). متأسفانه، این جعل بزرگ مرحوم فخرالإسلام و چند مطلب نادرست (و در واقع دروغ) دیگر که در همین کتاب و کتابهای دیگرش گفته، باعث می شود که نتوانیم به ادعاهای او درباره وجود آن نسخه های خطی کذایی اعتماد کنیم. ماجرای آنسلم تورمیدا را بنده از روی اصل ترجمه فارسی دقیقی که به نام خود او (و نه فخرالإسلام!) در تهران منتشر شده و با اصل نسخه های عربی و همچنین ترجمه های انگلیسی موجود در اینترنت نیز قابل مقایسه است در کتاب خود آورده ام، و نکات مهم مندرج در آن را تذکر داده ام. کسانی که مطالعات عمیقی در حوزه ادیان دارند به خوبی آگاه اند که داستانی فخرالإسلام به نام خودش در کتابهایش تعریف کرده، ماجرایی است که در واقع پانصدسال پیش از خود او برای شخص دیگری در گوشه دیگری از جهان اتفاق افتاده است. اگر کتاب بنده را مطالعه کنید مسائل پشت پرده فراوانی از این ماجرا و نظایر آن بر شما روشن خواهد شد.
هرچند افشای عمل دیگران هرگز عادت این حقیر نیست اما در مواردی که یک عقیده خرافی و یا امری ناروا که سبب وهن اصل دین باشد در جامعه فراگیر شود، بنده افشای حقیقت را واجب و لازم میدانم، اگرچه در این میان چهره نورانی که درست یا غلط از بعضی عالمان در اذهان مردم شکل گرفته مخدوش گردد. مخدوش شدن چهره افراد، اگرچه نسبت به آنها به خاطر خدماتشان احساس ارادت هم داشته باشیم، بهتر از مخدوش شدن چهره اسلام است.
در مورد دروغ بودن ادعای مرحوم فخرالإسلام در شرح چگونگی مسلمان شدنش و این نکته که ماجرایی که او تعریف کرده صرفاً یه جعل تاریخی است (و در نتیجه، ادعای او درباره وجود آن نسخه های خطی کذایی نیز داستانی خیالی بیش نیست) اساتید دانشگاه ادیان و مذاهب قم که از بزرگان حوزه علمیه نیز می باشند مقاله مفصلی در یکی از شماره های نشریه تخصصی آن دانشگاه موسوم به مجله هفت آسمان آورده اند و در آن مقایسه کاملی بین داستان آنسلم تورمیدا و مرحوم فخرالإسلام انجام داده اند. می توانید برای مطالعه بیشتر به مجله مزبور مراجعه کنید.
در اینجا توصیه ای به شما خواهر عزیزم و سایر خوانندگان وبلاگ خود دارم، و آن اینکه از این پس سعی کنید مطالب حسّاس مذهبی به خصوص در مواردی که ادعاهای بزرگ و عجیب درباره آنها وجود دارد را با دقت و وسواس بیشتر و تحقیق عالمانه و مراجعه به منابع و نسخه های معتبر  مطالعه کنید و هیچ وقت چیزی را به صرف هماهنگ بودن ظاهری با عقاید خود، آسان و چشم بسته قبول نکنید.
موفق باشید.
با سلام جناب اقای کریم پور من قسمت فاران مکه نیست از کتاب ادیان ابراهیمی و مساله پیامبر موعود شما را خواندم   واقعا حیرت انگیز است که علمای اسلامی اشتباه فاحشی در این زمینه کرده اند خوشبختانه شما به صورت دقیق و عالی با بررسی همه اسناد تاریخی و متون قدیمی عدم انطباق فاران بر مکه را به اثبات رساندید واقعا جای تشکر دارد از زحمات بسیار زیاد شما ممنونم ولی به نظر حقیر اگر نقشه های هر قسمت در همان قسمت نمایش داده میشد خیلی بهتر از قرار دادن انها در اخر کتاب بود
 انشالله در چاپهای بعد عنایت بفرمایید
 طیب الله انفسکم
۱۳ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۱۲ سعید کریمپور
سلام و درود بر شما برادر گرامی. از کلمات محبت آمیز شما بسیار ممنونم، و خوشحالم که نتیجه سالها تحقیق و مطالعه این حقیر مورد توجه بزرگوارانی چون شما قرار گرفته است. ضمن آنکه، فرمایش شما نیز درست و بجاست و ان شاء الله در چاپهای آینده سعی خواهد شد که سطح کمّی و کیفی کتاب هرچه بیشتر ارتقا یابد. از تذکر شما سپاسگزارم.
سلام 
من هنوز موفق نشده ام این کتاب را بخوانم اما در کتاب محمد پیامبر موعود چاپ نشر بین الملل که همین مباحث را مطرح فرمودید اشاره ای به این جدایی مکه و فاران نکردید. البته آن جا صرفا گفتید که پاران در منطقه شرق خلیج عقبه قرار دارد. باید این کتاب جدید را بخوانم و با نظر قبلی شما مقایسه کنم. در هر صورت به خاطر تتبع و دقت در بررسی های علمی به شما تبریک می گویم. 
یا حق

۳۰ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۱ سعید کریمپور
سلام و درود بر شما. بنده در مقدمه ابتدای کتاب ادیان ابراهیمی و همچنین در پیوست مربوط به بحث فاران در انتهای همان کتاب عرض کرده ام که اساساً در مورد این بشارت خاص اشتباهات بزرگی در منابع اسلامی پدید آمده به طوری که این منابع سرشار از اطلاعات نادرست و گمراه کننده در این باره هستند تا جایی که حتی اقوال دانشمندان اهل کتاب و پژوهشگران غربی را نیز غلط نقل کرده اند، و من زمانی که کتاب قبلی ام محمد(ص) پیامبر موعود چاپ شد غالباً بر همان اطلاعات نادرست موجود در منابع مسلمانان (که آنها را درست فرض کرده بودم) تکیه داشتم. کتاب اخیر بنده حاصل یک تحقیق بسیار گسترده تر است و در آن، اطلاعات حاصل از همه منابع را با یکدیگر مقایسه کرده و بسیاری از مطالبی که به غلط در منابع اسلامی طرح شده بود را تصحیح کرده ام. آشنایی من با روشهای دقیق پژوهش علمی و دسترسی ام به منابع فراوان اعمّ از اسلامی و غیراسلامی به زبانهای مختلف تأثیر زیادی در تغییر دیدگاه من نسبت به این موضوع داشت. کتاب آخر بنده را اگر مطالعه فرمائید مسائل زیادی در این رابطه بر شما روشن خواهد شد که در منابع دیگر نخواهید یافت. ضمناً بنده نیز متقابلاً از توجه و پیگیری شما در بحث بشارات و مباحث دیگری از این دست تشکر می کنم.

سلام

من پیوست شماره 2 این کتاب را که در مورد لفظ مسلم در متون قبل از اسلام است مطالعه کردم و سوالی که برای من ایجاد شده این  است که اساسا متن  ممار مرقه توسط چه کسی نوشته شده است ؟

و چگونه متنی متعلق به قرن چهارم میلادی اطلاعاتی راجع به حضرت ابراهیم در اختیار ما قرار میدهد در حالی که در عهدین چنین چیزی نیست؟

پاسخ:
سلام، و تشکر از اینکه به مطالعه کتاب بنده پرداختید.
ممار مرقه (Memar marqa) که ظاهراً تلفظ صحیحتر آن ممار مرقا است، به معنی «تعالیم مرقا» از متون مهم سامری است که در حدود قرن چهارم میلادی نوشته شده است و محتوایی حکمت آمیز دارد. از اسم آن چنین برمی آید که متن آن حاوی گفته ها و نظرات یکی از کاهنان بزرگ سامری به نام مرقا پسر عمرام است، که ظاهراً پک فیلسوف بوده است. اصولاً در ادبیات یهود، سخنان و تعالیم کاهنان و خاخامها به عنوان بخشی از سنت تاریخی و دینی محسوب میشود، و فرض بر این است که آنچه آنان گفته یا نوشته اند مطالبی است که از پیشینیان خود گرفته اند (حال به صورت روایات شفاهی و سینه به سینه، یا کتابهایی که در زمان آنها وجود داشته و الآن دیگر در اختیار ما نیست). بنابراین، اینکه در منابع تألیف شده بعد از کتاب مقدس مطالبی درباره گذشته های دور قوم یهود دیده می شود جای تعجب نیست (لااقل از منظر دینی). به غیر از ممار مرقا، متون دیگری هم هست که حاوی مطالبی از گذشته یهود است و در کتاب مقدس نیست، از جمله در خود تلمود که در سالهای بعد از میلاد (قرنها بعد از اتمام تألیف کتاب مقدس) نوشته شده مطالبی درباره پیامبران قدیم یهود هست که در کتاب مقدس نیامده (مثل داستان حضرت سلیمان و هدهد) و یا کتاب خنوخ و یا معراج موسی و یا صحیفه ابراهیم که بعضی آن را همان صحف ابراهیم دانسته اند، و غیره. حال، اینکه آیا آنچه در قرآن آمده تکرار و تقلید همان مطالب است یا آنکه قرآن، بنا بر اعتقاد مسلمانان با ایمان، ماجرای واقعی آنها را - جدا از روایتی که در منابع یهودی هست- بیان می کند، امر دیگری است که از نظر علمی باید مورد بررسی قرار گیرد.
با آرزوی موفقیت برای شما
با عرض سلام و تشکر بابت پاسخ سوال قبلی

در مقدمه این کتاب شما قسمتی از گات 44 اوستا را آورده اید که از آن میتوان بشارت به یک پیامبر دیگر را برداشت کرد اما من با سرچی در اینترنت با ترجمه های متفاوتی مواجه شدم که شبیه ترجمه کتاب نیست ، کتاب اوستا اصلی نیز با زبانی نوشته شده که برای من قابل فهم نیست .
لطفا بگویید چطور در این زمینه به اطمینان خاطر برسم؟
پاسخ:
سلام مجدد به شما دوست گرامی.
در مورد بشارتی که از زرتشت نقل کردم، این عبارت از کتاب اَوِستا را زرتشتیان مربوط به خود زرتشت پیامبر می دانند، و شاید پیروان سایر ادیان هم آن را بر پیامبر خود منطبق سازند. به هر حال، اینجا تقصیر از مفسّرین نیست، بلکه خود عبارات بشارتها به گونه ای هستند (یا به عبارت بهتر: به گونه ای بعد از قرنها به ما رسانده شده اند) که کلماتی مبهم و دوپهلو و غیرصریح دارند و همین، سبب میشود که نتوانیم تفسیر قطعی از آنها داشته باشیم. در این مورد به خصوص، یعنی کتاب اوستا، مشکل دیگری هم وجود دارد و آن اینکه، معنای خود کلمات زبان اوستایی هم برای ما با قطعیت روشن نیست، و از همین روست که از آیات کتاب اوستا ترجمه های مختلفی ارائه شده است که نمی توان تشخیص داد کدام آنها دقیقاً درست و از بقیه معتبرتر است. به همین دلیل است که دکتر پورداوود با آنکه ترجمه های مختلفی از اوستا را دیده بود و بهترین آنها (ترجمه بارتلمی) را از آلمانی به فارسی ترجمه کرده بود، اما سالها بعد تصمیم گرفت که خودش نیز ترجمه ای جدید از اوستا ارائه دهد، و این ارائه ترجمه های مختلف از اوستا از سوی شاگردان ایشان و همچنین سایر دانشمندان ایرانی و غربی، تا زمان خود ما نیز ادامه پیدا کرده است (ظاهراً معتبرترین ترجمه ای که تا به حال از کتاب اوستا شده، ترجمه آلمانی هومباخ است اما بنده خودم آن را ندیده ام). ترجمه ای که من در اینجا از جمله مزبور ارائه داده ام، بر اساس ترجمه دکتر پور داوود (گزارش دوم) است که ترجمه خود اوست و نه برگردان از ترجمه های دیگر، و  البته من ترجمه فنّی و دشوار پورداوود را به صورتی روانتر و قابل فهم تر برای خواننده امروزی بیان کرده ام، مثلاً برای کلمه رَد، که یک واژه فنّی اوستایی است و در زبان فارسی امروزی استفاده نمیشود، از آنجا که عموماً آن را معادل با واژه فارسی «راد» دانسته اند، کلمه بزرگوار را گذاشته ام. نگاه کنید به: گاتها، گزارش پور داود، نشریه انجمن زرتشتیان ایرانی، بمبئی 1952، ص 86 (هر دو گزارش اول و دوم پورداوود را انتشارات اساطیر در سال 1378 در یک مجلد واحد مجدداً منتشر کرده است). با آنکه در ترجمه های ارائه شده برای این آیه از اوستا، تفاوتهایی در معنای بعضی کلمات دیده می شود، اما تا آنجا که من بررسی کردم، اشاره به بعثت یک پیغمبر جدید از همه آنها قابل استنباط است و در این باره تفاوتی میان آنها نیست. شما میتوانید به هر کدام که معتبرتر میدانید، اعتماد کنید.
نکته دیگری که درباره جمله نقل شده از کتاب اوستا باید متذکر شوم، آن است که این جمله در میان مجموعه ای از جملات اوستا قرار دارد که در آنها به خود زرتشت پرداخته شده و اوصاف و خصوصیات شخص وی بیان شده است. همین باعث شده که مفسرین زرتشتی، و نیز خود دکتر پورداوود، منظور از آن را خود زرتشت پیغبر بدانند. اما مسأله اینجاست که امکان جابه جایی در جملات و آیات کتابهای آسمانی همواره وجود داشته است، کما اینکه در مورد تورات و انجیل و سایر کتب آسمانی نیز چنین چیزی را میبینیم. مثلاً شیعیان معتقدند که آیه معروف اکمال دین و اتمام نعمت، یعنی «الیوم اکملت لک دینکم و اتممت علیکم نعمتی» (مائده: 3) در روز غدیر و بلافاصله بعد از آیه «یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل علیک من ربّک» (مائده: 67) نازل شده است؛ اما در نسخه های فعلی قرآن، میبینید که محل آن قبل از آیه اخیر است و بیش از شصت آیه نیز با آن فاصله دارد. نظیر این موارد را در کتابهای آسمانی، فراوان می توان یافت. بنابراین، صرف محل یک آیه و نوع جملات قبل و بعد آن نمی تواند تعیین کننده قطعی تفسیر و مفهوم آیه باشد، و به خصوص اگر شواهدی در آیه باشد که مفهوم خاص و متفاوتی از آن را نشان دهد (مثل جمله ای که از اوستا نقل کردیم که بر بعثت فردی در آینده یعنی بعد از خود زرتشت دلالت دارد) دیگر نباید جملات قبل و بعد را تنها معیار قضاوت و تفسیر درباره آن قرار داد.
اما آخرین نکته در این باره، آن است که، یکی از دلایل دیگری که علمای زرتشتی بر اساس آن، جمله مزبور را مربوط به خود زرتشت دانسته اند، این است که در آئین زرتشت برای نبوت سایر پیامبران اعتبار و حقانیتی قائل نمی باشند و زرتشتیان عموماً معتقدند که جز زرتشت پیامبر دیگری نخواهد آمد و راه رستگاری فقط منحصر به پیروی از خود اوست. اما باید دانست که در قدیم، ظاهراً زرتشتیان نبوت را منحصر به خود زرتشت نمی دانسته اند، و آن را برای اشخاص دیگر نیز می پذیرفته اند، هرچند که احتمالاً مثل یهودیان و مسیحیان، آن را فقط در قالب و چهارچوب دین و آئین اصلی خود مقبول می دانسته اند، به این صورت که اگر هم پیغمبری بیاید، باید در همان چهارچوب تعالیم زرتشت نبوت کند (مثل یهودیان و مسیحیان که نبوّت افراد مختلف را با این شرط می پذیرند که فرد نبی در چهارچوب همان دین اصلی موسی یا عیسی نبوت کند. بنده مثالهایی از آن را در همان کتاب پیامبر موعود ذکر کرده ام). مثلاً اگر به کتاب ارداویرافنامه که از متون مهم و معروف زرتشتی (به زبان پهلوی) است نگاه کنید، آنجا صراحتاً از ویراف (ویراز) که یک روحانی زرتشتی و شخصیت اصلی کتاب مذکور بوده و قرنها بعد از خود زرتشت می زیسته، با عنوان «پیغمبر مزدیسنان» یاد شده است.
موفق باشید.

کار شما واقعا بی نظیر است 
من شخصا با نظرات شما تحیر و گمگشتگی خود را درمان کردم ممنون 
کتاب را از کجا میشه تحصیل کرد ؟ 
ممنون 
در ضمن خطاب به رفقایی که به پیرکلتوس استناد می کنند 
گرچه چنین چیزی وجود ندارد اما مساله مهمتر این است که اسم شخص اسم علم است و در هر زبانی یکی است و تغییر نمی کند یعنی محمد یا احمد که علم است در انگلیسی و عبری و ترکی و هر زبان دیگر باید محمد ذکر شود نه پیرکلتوس و ستایشلی (ترکی) و غیره 
دقت شود ...
البته بعضی ها استناد که نام محمد نیز آمده است مثلا در مناظره امام رضا 
امام رضا می گوید در سفر ثالث آمده ولی همانگونه که می دانیم اصلا چنین بابی وجود ندارد ...

پاسخ:
سلام بر شما دوست گرامی
از ابراز لطف شما بسیار ممنونم. بله، همون طور که گفتید اسم خاص افراد (عَلَم) باید همیشه به همین صورت بیاید و نمیشود که ترچمه آن را به جایش آورد. خوشحالم که به نکات دقت میکنید.
این کتاب را انتشارات سبزان منتشر کرده است و برای تهیه آن باید با ناشر تماس بگیرید. معمولاً کتابفروشی مولی در خیابان انقلاب تهران (نزدیک چهارراه ولیعصر) هم آن را دارد. بنده شماره ناشر و کتابفروشی هر دو را در اختیارتان میگذارم:
انتشارات سبزان 88303572
کتابفروشی مولی 66409243
با امید موفقیت برای شما
بسیار خوشحال شدم که جوابم را دادید حتما با این شماره ها تماس گرفته و کتاب را خواهم گرفت حتی اگر د رکوه قاف باشد 
من خودم ساکن تبریز هستم ...
اینجا فقط یک سوالی داشتم در مورد کوه فاران ...
مجموعا در همه ی آیات تورات فاران منطقه ای در نزدیکی سینا می باشد و ساعیر نیز همان بئرشبع می باشد (اگر غلط می دانم تصحیح فرمایید) منتهی در تکوین آیه ای هست که به اقامت گاه هاجر و اسمعیل اشاره دارد و زبق تارریخ می دانیم که آنجا همان مکه و نزدیکی کعبه است ... 
در این مورد توضیحی جامع بفرمایید ...
مثلا دکتر آیت الله صادقی تهرانی در رسول الاسلام فی الکتب السماویه به این سند استناد می کند 
گرچه بنده نقدی به این کتاب نوشته ام و دروغهایی از آن استخراج کرده ام ...
ولی در این مورد چه توضیحی وجود دارد ...
و سپس آمدن خدا از سینا و ساعیر و فاران را نبوات ثلاثه ربط می دهد چون می گوید فاران مکه هیت به دلیل تکوین فصل 21 که منزلگاه هاجر و اسمعیل است و آنجا هم جز مکه نیست 
گرچه در این حال نیز می توان گفت فاران دو جا است مکه و قُرب سینا و در آیه ای که می گوید خدا از سینا و ساعیر و فاران آمد سیاق و دلیل صریحی نیست که این فاران مکه هست یا قرب سینا ... 
این دلیل من بود 
لطفا شما راهنمایی کنید ...
ممنون ...
و اینکه شما تلگرام یا فیس ندارید که چت کنیم ... البته زیاد وقتان را نمی گیرم.. 
ممنون 
پاسخ:
سلام بر شما دوست گرامی. خوشحالم که شما فردی اهل مطالعه و تحقیق هستید و سعی میکنید از تقلید پرهیز کرده و حقیقت را با پژوهش و مطالعه پیدا کنید.
موضوع مورد نظر شما (بحث موقعیت جغرافیایی فاران و ارتباط آن با مکه) از مسائل بسیار مهم است. این موضوع اساساً بسیار ساده است اما متأسفان هادعاهای پوچ و بی اساس که از 1400 سال پیش مدام از سوی افراد کم اطلاع در کتابها مطرح شده و تلاشهایی که برای دفاع از این ادعای واهی از سوی عده ای صورت گرفته، آن را به مسأله ای بسیار بغرنج تبدیل کرده که درگیر شدن در پیچ و تابهای آن فکر و ذهن هر خواننده ای را دچار حیرت و آشفتگی میکند. متأسفانه به همان دلایلی که عرض کردم، این موضوع به کلافی سردرگم تبدیل شده که یافتن سرنخ حقیقت در آن جز با دشواری فراوان ممکن نیست، به طوری که بررسی دقیق این موضوع بیش از 70 صفحه از کتاب بنده را به خود اختصاص داده است.
اما این را بدانید که حقیقت امر، چیز ساده ای است: یهودیان -کسانی که اولین بار کتاب تورات را در حدود قرن هفتم پیش از میلاد نوشتند- اساساً هرگز قبول نداشتند -یا خبر نداشتند- که ابراهیم پای خود را به شبه جزیره عربستان و صحرای حجاز گذاشته باشد. آنها بنی اسرائیل را ساکن فلسطین و بنی اسماعیل را ساکن مناطق جنوبی فلسطین (در شمال غربی شبه جزیره عربستان و بیرون از آن) میدانستند و تمام اسناد تاریخی بازمانده از آنها مؤید همین موضوع است. البته بنده این عقیده را نه تأیید میکنم و نه رد میکنم، فقط دارم عقیده ای را که یهودیان نسبت به ابراهیم و اسماعیل داشتند برایتان بازگو میکنم.
عقیده حضورابراهیم و اسماعیل و هاجر در شهر مکه، عقیده ای است که از زمان ظهور اسلام در قرن هفتم میلادی به طور رسمی مطرح شده و از پیش از زمان پیغمبر هیچ سندی در اختیار نداریم که مؤید چنین عقیده ای در میان اعراب باشد (لااقل تا کنون چنین سندی به دست نیامده است). ادعای اینکه فاران همان مکه است، از سوی کسانی مطرح شده که سکوت تورات درباره مکه را میدیدند و میخواستند به هر قیمتی چیزی را در آن پیدا کنند که بتوانند آن را به اسلام و پیامبر ربط دهد.
حقیقت آن است که یهودیان محل سکونت هاجر و اسماعیل را فقط و فقط در منطقه فاران در جنوب فلسطین میدانسته اند و نه هیچ جای دیگر. و این عقیده که هاجر و اسماعیل ساکن مکه بوده اند یک عقیده عربی-اسلامی است که فقط مسلمانان به آن عقیده دارند و نه یهودیان و مسیحیان.
جمله تورات درباره تجلی خداوند در سه مکان سینا و ساعیر و فاران هم از فقرات مبهم تورات است که معنی آن هرچه باشد به هیچ وجه بر نبوت حضرت عیسی و حضرت محمد قابل تطبیق نیست. معنی اصلی آن هم از نظر بنده فقط و فقط تجلیات الهی است که بنی اسرائیل در زمان خروج از مصر در این مکانها میدیده اند (طبق گزارش تورات، آنها از هر سه منطقه سینا، ساعیر و فاران عبور کردند و در آنجا خدا بر آنها تجلیهایی داشت).
بحث این قضیه بسیار مفصل است و لازم است شما اول تمام اسناد تاریخی مربوط به فاران و اسناد مربوط به مکه را ببینید تا مطلب به طور کامل برایتان روشن شود. بنده تمام جزئیات را به دقت بررسی کرده ام و به هر سؤالی که احتمالاً ممکن است به ذهن خواننده برسد جواب داده ام.کتاب بنده را مطالعه بفرمایید تا موضوع برایتان روشن شود ان شاءالله.
ایمیل بنده را که حتماً دارید: saeed.karimpur@yahoo.com
در واقع این هم یادم رفت عرض کنم 
دقیقا بئر شبع کجاست؟ چون در همان آیه ای که می گوید اسمعیل و هاجر در صحرای فاران بودند همان جا بئر شبع هست ... 
اگر بئر شبع در اسراییل باشد پس فاران را هم باید در آنجا ججست و جو کرد نه مکه ...
پس ینی این همه شعار که گفته می شود اسمعیل و هاجر در مکه بوده اند می شود دروغ؟ 
و یا اینکه قرآن می گوید 
ابراهیم گفت 
رب انی اسکنت ذریتی فی واد غیر ذی زرع عند بیتک ...
یه غلط تاریخی می شود؟

پاسخ:
بله، بئرشبع دقیقاً در مجاورت فاران و در جنوب فلسطین قرار دارد. در همین وبلاگ (درخشش) بخشی به نام «فاران، مکه نیست» گذاشته ام که در آن، خلاصه بسیار مختصری از متن 70 صفحه ای مبحث فاران در کتاب خود را آورده ام.  امیدوارم آن را مطالعه کرده باشید (ترجمه ای از آن به انگلیسی نیز در همین وبلاگ هست).
ادعاها درباره محل سکونت اسماعیل و هاجر، از سوی دو گروه مختلف مطرح میشود: 1-یهودیان (و به پیروی از آنها، مسیحیان)، و 2- مسلمانان. این دو ادعا محتوای متفاوتی دارند. یهودیان میگویند هاجر و اسماعیل ساکن فاران در جنوب فلسطین بوده اند، و مسلمانان میگویند آنها ساکن مکه بوده اند. این دو منطقه به هیچ وجه یکی نیستند. شما باید به دوتا بودن این روایات و تفاوت آنها توجه داشته باشید. در مورد راست و دروغ بودن هیچ کدام هم نمیشود قضاوت کرد. اگر کسی بخواهد به روایات یهودیان اعتماد کند در این صورت روایت مسلمانان از نظرش دروغ خواهد بود، و اگر به روایت مسلمانان اعتماد کنید در این صورت روایت یهودیان دروغ خواهد بود (کما اینکه دروغهای بسیار دیگری هم در کتابهای یهودیان پیدا میشود). پس اینکه کدام روایت دروغ باشد بستگی به این دارد که بخواهید به کدام یک اعتماد کنید. آیه قرآن هم که از قول ابراهیم میگوید من آنان (هاجر و اسماعیل) را در یک وادی غیرذی زرع اسکان دادم، صرفنظر از اندک ابهامی که دارد (چون جای دقیق را با نام، مشخص نکرده) تلویحاً و با توجه به مطالب آیات قبل و بعد خود  به همان شهر مکه اشاره دارد و همان روایت عربی-اسلامی را بازگو میکند، و محتوای آن (اسکان دادن هاجر و اسماعیل در یک بیابان خشک و لم یزرع) در مورد هر دو منطقه یعنی هم فاران جنوب فلسطین و هم مکه صدق میکند، و اساساً توصیف خشکی و لم یزرع بودن نشانه مناسبی برای شناختن یک مکان نیست، چون همه بیابانها این خصوصیت را دارند برادر عزیز!!
به هر حال، یک حقیقت برای بنده روشن است (و شما هم اگر کتاب بنده را مطالعه کنید برایتان روشن خواهد شد ان شاء الله) که فاران و مکه دقیقاً دو جای متفاوت و با فاصله بسیار زیاد از یکدیگرند، و تطبیق آنها به هیچ وجه امکانپذیر نیست.
ضمناً مطلبی را هم خدمت شما باید عرض کنم، چون لازم است که بدانید: بنده در همین کتاب، فصلی را به بیان اسناد تاریخی مربوط به پیشینه و قِدمت شهر مکه اختصاص داده ام. در آن فصل، در صفحه 138-139،  بر اساس جمله ای از ماکزیموس صوری (ماکزیموس تایریوس) نویسنده یونانی در قرن دوم میلادی، گفته ام که لااقل از قرن دوم میلادی، ما دارای سند تاریخی برای قدمت شهر مکه هستیم. بنده این نظر را از مقایسه جمله ماکزیموس با جمله ای از فی هسین جهانگرد چینی قرن پانزدهم میلادی گفته ام. اکنون روشن شده که جمله ماکزیموس صوری قطعاً مربوط به معبدی در پترا (معروف به عربستان سنگی، در شمالغربی عربستان) است و ربطی به شهر مکه ندارد. شباهت جمله ماکزیموس و جمله فی هسین نیز تغییری در این امر نمیدهد. به این ترتیب ما فعلاً هیچ سند تاریخی از قدمت شهر مکه پیش از اسلام در اختیار نداریم و مطلبی که با استناد به جمله ماکزیموس صوری در کتابم گفته ام باید در چاپهای بعدی اصلاح شود. البته این اشتباه، مخصوص من به تنهایی نیست و قبل از من بسیاری از نویسندگان و محققان (مثل سِر ویلیام مویر و غیره) نیز جمله ماکزیموس صوری را مربوط به خانه کعبه و شهر مکه تصور کرده اند. مسلماً این بدان معنی نیست که شهر مکه قدمت ندارد، بلکه مقصود من این است که فعلاً سندی برای آن نداریم.
به بقیه کتاب میتوانید اعتماد کنید.
موفق باشید.
با عرض سلام و خسته نباشید

در کتاب جاماسب نامه که از متون کهن زرتشتی میباشد و منسوب به جاماسب حکیم است که در اوستا ستوده شده و شاگرد و داماد زرتشت بوده پیشگویی هایی در باره پیامبر اسلام شده،
نظر شما در باره این پیشگویی ها چیست و این که آیا قابل استناد هستند یا خیر؟
پاسخ:
با سلام. کتاب جاماسب نامه، دو نوع روایت دارد. یعنی دو کتاب مختلف داریم که هر دو، عنوان یکسان «جاماسب نامه» را دارند. روایت اول، یک متن اصیل پهلوی است که هیچ پیشگویی خاصی درباره اسلام و ادیان دیگر ندارد. اما روایت دوم، که با عنوان «احکام جاماسب» هم شناخته میشود، حاوی مطالبی درباره ظهور اسلام و ادیان دیگر مثل یهودیت و مسیحیت است. این، همان کتابی است که شاه عباس صفوی نامش را شنیده بود و برای اینکه نسخه ای از آن را به دست بیاورد، موبدان زرتشتی را فراخواند و و آنها نیز تا پایان، در اختیار داشتن هرگونه نسخه ای از این کتاب را انکار کردند و شاه با اینکه آنها را تحت شکنجه قرار داد و دو نفرشان را هم کشت تا نسخه ای از کتاب را به او بدهند، به مقصود خود نرسید. از این روایت دوم، متاسفانه هیچ پیشینه ای از دوره های پیش از اسلام به دست نیامده است و حتی هیچ متن پهلوی هم از آن شناخته نشده است. تمام شواهد و قرائن، نشان میدهند که این متن، در قرون بعد از اسلام نوشته شده و لذا مطالب آن، ارزش استناد ندارد.
معلوم نیست نویسنده یا نویسندگان این متن، چه کسانی بوده اند. بعضی شواهد، گویای آن هستند که نویسنده این متن، مسلمان بوده اما شواهد دیگری از خود متن نشان میدهند که نویسنده اش یک زرتشتی متعصب بوده است.
متاسفانه بیشتر کسانی که به نقل قول از این کتاب میپردازند، خودشان هیچ گاه آن را به طور کامل نخوانده اند. خوانندگان عادی هم که آن نقل قولها را مطالعه میکنند، زحمت مراجعه به اصل کتاب را به خود نمیدهند. برای مزید اطلاع شما، دو نکته را درباره محتوای این متن، تذکر میدهم:
   اولاً، نسخه های شناخته شده این کتاب، کم تعداد هستند و محتوایشان هم در بعضی جزئیات با هم تفاوت دارد. یکی از آن تفاوتها، اینجاست که در بعضی از آنها، پس از بیان مطالبی در پیشگویی ظهور یک پیغمبر عرب به نام مهرآزمای (ظاهراً اشاره به حضرت محمد) به بدگویی از او پرداخته و در عبارتی توهین آمیز، او را به آوردن دینی جدید که سبب فتنه و گمراهی مردم میشود متهم کرده است (این بدگویی و عبارت رکیک را در نسخه ای از این کتاب که در کتابخانه مجلس شورای اسلامی در تهران هست و در مجموعه ای از کتب زرتشتی قرار دارد که کاتب آنها یک زرتشتی است، میتوانید ببینید). البته بعضی نسخه ها هم فاقد آن هستند.
ثانیاً، پیشگوییهای مندرج در این کتاب، هر دین را مطابق عقیده پیروان همان دین معرفی کرده است. مثلاً در مورد عیسی مسیح، او را به عنوان پیغمبری معرفی کرده که مردگان را زنده میکند و سپس به صلیب کشیده میشود. در حالی که قرآن میگوید عیسی به صلیب کشیده نشد بلکه امر او بر بینندگان مشتبه شد. بدیهی است که اگر سخن قرآن حق باشد دیگر نمیتوان مطلب مندرج در کتاب احکام جاماسب را یک «پیشگویی حقیقی» دانست.
این شواهد، همراه با بعضی دلایل دیگر (نظیر جعلی بودن روایات اسلامی که مدعی خشک شدن دریاچه ساوه و فرو افتادن بتها و غیره در زمان تولد پیغمبر اسلام هستند و در واقع دستمایه پیدایش متونی مثل احکام جاماسب قرار گرفته اند) نشان میدهد که نویسنده این متن، احتمالاً یک زرتشتی بوده که میخواسته آگاه بودن زرتشت از ظهور مدعیان پیغمبری در آینده را به اثبات برساند، البته با این هشدار
برای زرتشتیان که این مدعیان، همگی دروغین و دروغگو هستند و سبب انحراف مردم از دین حق (آیین زرتشت) میشوند. متاسفانه کسانی که به نقل مطالب این متن میپردازند، از آنجا که صرفاً اهداف تبلیغی برای عقاید و باورهای مقبول خود را دارند، فقط همان عباراتی را که ظاهر پیشگویانه دارد و به نظر میرسد که در جهت تایید عقایدشان است، نقل میکنند و از ذکر بقیه مطالب آن، خودداری میکنند. خوانندگان هم که عمدتاً به متن اصلی دسترسی ندارند یا حوصله تحقیق درباره آن را ندارند همان عبارات نقل شده را به سادگی باور میکنند و تصورشان این است که پیشگویی ظهور پیغمبر اسلام، در متون همه ادیان، از جمله زرتشتیان، آمده است. آنان هیچ گاه به این نمی اندیشند که چرا متن این کتاب (با آنکه نسخه های خطی اش هم موجود است) هرگز در کشور ما به طور رسمی منتشر نشده و در اختیار کسی قرار داده نمیشود.
مرحوم احمد تفضلی در کتاب «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام» پس از معرفی روایت اصلی پهلوی کتاب جاماسب نامه (همان روایت اول که ابتدا عرض کردم)، به این نکته هم اشاره کرده که متون دیگری هم تحت عنوان جاماسب نامه یا احکام جاماسب به جاماسب حکیم نسبت داده شده که نویسندگان آنها، مسلمان هستند (منظور ایشان، همین کتاب احکام جاماسب است که حاوی پیشگوییهاست).
  با آرزوی توفیق برای شما
جناب اقای کریمپور با عرض سلام-این که قبل از حضرت موسی پیامبری از بنی اسراییل برنخواسته عقیده تمام یهودیان است یا برخی از انها سوال دیگر اینجانب در مورد  کلمه بمادماددرمتن بشارت تورات درباره حضرت اسماعیل است وسئوال اخر این است که در کتاب اصحاب  کهف درتورات وانجیل وقران تالیف دکترالمجدوب درصفحه 176امده درتوراتی که در قمران کشف شده بعداز بشارت حضرت موسی بربعثت پیامبری ازبرادرانشان اضافه کرده است ودیگرپیامبری مانندموسی درمیان اسراییل قیام نمی کندوبعدنوشته اینهاراتورات عبرانی ذکر نکرده ایا منظورانستکه فعل برنخاست در تورات قمران به صورت مضارع امده است یا منظور دیگری دارد با ارزوی توفیق روزافزون برای شما
پاسخ:
سلام و درود. بنده تا به حال جایی ندیده ام که یهودیان به نبوت کسی از بنی اسرائیل پیش از موسی ابراز عقیده کرده باشند. البته توجه دارید که در یهودیت، نبوت مفهوم پیشگویی دارد و لزوماً به معنی دریافت وحی از خدا یا فرشتگان نیست. اصطلاح بنی اسرائیل (پسران یعقوب) به دوازده پسر یعقوب و نسلهای بعدی آنان اطلاق میشود و تا جایی که به تورات مربوط میشود در تاریخ یهود از افرادی که در فاصله زمانی بین دوازده پسر یعقوب تا حضرت موسی زندگی میکرده اند نامی برده نشده است، چه رسد به اینکه نبی هم از آنان معرفی شود. ضمناً تورات هیچ یک از پسران یعقوب را هم به عنوان نبی معرفی نمیکند حتی یوسف را. به این ترتیب تورات هیچ کس را پیش از موسی به عنوان نبی معرفی نکرده است.
در مورد لفظ بمادماد در تورات، که عده ای گمان میکنند ارتباطی با نام پیامبر اسلام دارد، عرض میکنم که این کلمه در فرهنگهای لغت عبری به معنی بینهایت و بی پایان است و در تمام ترجمه های تورات به زبانهای مختلف، که از قرنها پیش تا امروز بر جای مانده، و همه ترجمه هایی که امروز منتشر میشود، این کلمه به همین معنا دانسته شده و معنای دیگری ندارد. ترجمه هایی که از عبارت توراتی متضمن این واژه صورت گرفته، همگی درست هستند و از جنبه زبان و گرامر عبری، کسی تا کنون نتوانسته ایرادی از آنها بگیرد. برعکس، معانی دیگری که برخی افراد برای این کلمه پیشنهاد کرده اند جنبه علمی ندارد و از نظر علمی قابل تایید نیست، مثل اینکه عده ای گفته اند که با حساب ابجد این کلمه معادل با محمد است، که یک نظر علمی نیست و فقط کسانی که به رابطه ابجدی میان حروف و کلمات اعتقاد دارند ممکن است آن را بپذیرند. بشارتی که در تورات درباره اسماعیل داده شده مربوط به خود او و دوازده پسر اوست و نه هیچ شخص یا پیامبری که قرنها بعد به نبوت برانگیخته شود و ربطی هم به دوازده امام شیعه ندارد (همان طور که دوازده پسر یعقوب هم ربطی به دوازده امام شیعه ندارند). مقاله آقای تقوی درباره اینکه بشارت تورات درباره اسماعیل به پیامبر اسلام و دوازده امام شیعه مربوط میشود قوّت علمی ندارد و نمیتوان به آن استناد کرد. بنده آن را بررسی کرده ام و نقد کوتاهی هم بر آن نوشتم که در فضای مجازی هست، و اگر لازم باشد میتوان رسماً هم نقد مفصلی بر آن نوشت.
در مورد تورات قمران هم باید عرض کنم که اولاً این نسخه تورات، ناقص است و افتادگیهای زیادی دارد (عمدتاً به خاطر پوسیدگی طومارها و نه نقصان خود متن)، ثانیاً هم متن عبری و هم ترجمه های مختلف انگلیسی تمام طومارها در دسترس هستند و در اینترنت قابل دانلود است و چیز پنهانی در آنها نیست. عبارتی که شما فرمودید، در تورات قمران اصلاً وجود ندارد (در باب 18 که بشارت پیامبری از برادران بنی اسرائیل را داده چنین عبارتی نیست و باب 31 هم که طومارش پارگی دارد و فاقد این عبارت است). با این وصف، تنها قضاوتی که میتوانیم درباره آن سخن که از دکتر المجذوب نقل کردید داشته باشیم، این است که ایشان سخنش صحیح نیست و دچار اشتباه شده است. ترجمه انگلیسی مارتین آبگ از کتاب مقدس بحرالمیت (طومارهای قمرانی تورات و متون عهد عتیق) و همچنین متن عبری طومارها در ترجمه انگلیسی مارتینز و ترجمه فرانسوی DJD در اینترنت قابل دسترس هستند و میتوانید ذرستی عرایض بنده را تحقیق بفرمایید.
با آرزوی موفقیت برای شما.
جناب اقای کریمپور با عرض سلام وارزوی موفقیت روزافزون برای شما اسقف عبدالاحدداود در کتاب محمد در تورات وانجیل می نویسد درنسخه های به زبان ارامی کتاب مقدس از کلمات محمده وحمیده که عینا معادل محمدواحمد در عربی است استفاده شده است بعید است شخصیتی مانند اوکه به انواع کتب  خطی درکتابخانه واتیکان دسترسی داشته به گزاف وخلاف واقع مطلبی را بنویسد ایا این گواهی او به اندازه گواهی وداستان انسلم تورمدادر نزدشما ارزش نداشته که در متن کتابتان پیامبر موعود به ان اشاره نکرده اید.                         
پاسخ:
با سلام و درود
خیر، بنیامین داود (عبدالاحد داود) چنین چیزی را نگفته است. البته در صفحه 239 از ترجمه فارسی کتاب او چنین مطلبی هست اما اگر به صفحه 215 از نسخه اصلی انگلیسی مراجعه کنید متوجه خواهید شد که جمله او در اصل چیز دیگری است. عبدالاحد داود میگوید:
If I am not mistaken the Aramaic form must have been "Mhamda" or "Hamida" to correspond with the Arabic "Muhammad" or "Ahmad" and the Greek 'Periqlyte."
یعنی: اگر اشتباه نکنم، شکل آرامی باید به صورت محَمده یا حَمِدَه بوده باشد که با کلمه عربی محمد یا احمد و با واژه یونانی پریکلوتوس مطابقت دارد.
همچنانکه میبینید، عبدالاحد داود به هیچ وجه سخنی از وجود آن کلمات در نسخه های خطی آرامی نگفته، بلکه صرفاً حدس و نظر خود را درباره اینکه اصل واژه مورد بحث در انجیل، در زبان خود عیسی یعنی آرامی باید به چه صورت میبوده ارائه داده است (نظری که با بررسی دقیقتر استدلالهای او ممکن است معلوم شود که اشتباه باشد). متاسفانه آقای فضل الله نیک آیین این جمله را غلط ترجمه کرده و همین موجب بدفهمی و به اشتباه افتادن خوانندگان فارسی زبان شده است. اگر میخواهید تحقیقاتتان دقیق باشد لازم است منابع را به همان زبان اصلی شان مطالعه کنید.
موفق باشید

با عرض سلام وخسته نباشید داستان اسلام اوردن انسلم تورمیدا را که شما در کتاب خود اورده اید دارای تفاوتهایی با ترجمه میر سید محمد قمی از این کتاب می باشد ایا ترجمه دیگری این شخص از کتاب تحفه الاریب کرده یا خیر ممنون از سعی وبردباریتان در پاسخ به سئوالات
پاسخ:
با سلام
داستان آنسلم تورمیدا مشهور است و به انگلیسی هم ترجمه شده است. من داستان را اولین بار در ترجمه انگلیسی دیدم و به فارسی برگرداندم و بعد که از ترجمه فارسی میرسیدمحمد قمی مطلع شدم ترجمه خود را با او تطبیق دادم و در مواردی تکمیل کردم. مثلاً در ترجمه انگلیسی، نام استاد وی ذکر نشده بود و در ترجمه فارسی قمی، نامش نیقل دمرثیل ذکر شده است که تلفظ عربی از یک نام لاتین است (نیکلا دو مارتیلا). و موارد دیگر. متاسفانه در زمان تألیف کتاب، فایل متنی که حاوی ترجمه انگلیسی بود از دسترس خارج شد و به ناچار، به همان ترجمه میر سید محمد قمی ارجاع دادم، ضمن آنکه تفاوتهای میان دو ترجمه چندان مهم نبود و در حد جزئیاتی است که میان نسخه های مختلف روایات تاریخی اغلب به چشم میخورد. با این حال، من قصد دارم متن انگلیسی را مجدداً به هر نحو ممکن بیابم و در چاپ بعدی کتاب، با مشخص کردن آن تفاوتهای جزئی، مورد ارجاع قرار دهم.
سخنی نیز با شما دارم: ضمن تشکر از شما به خاطر دقتی که در بررسی مطالب کتاب بنده دارید، خواهشمندم اگر در حال نوشتن نقدی بر آن هستید، تمام این گونه موارد را دقیقاً مشخص بفرمایید تا در چاپ بعدی، اصلاحات لازم را درباره آنها انجام دهم، و از اشاره به آنها ابداً چشم پوشی نفرمایید حتی اگر جزئی باشند. پیشاپیش از اینکه بنده را در اصلاح مطالب و ارتقاء دقت علمی کتاب یاری میکنید صمیمانه سپاسگزارم.
با عرض سلام و خسته نباشید
میخواستم بپرسم که چرا در کتاب حاضر راجع به بشارت خدا به حضرت ابراهیم در مورد دوازده بزرگ از فرزندان اسماعیل بحثی نکردید آیا از لحاظ علمی فاقد اعتبار است؟؟
پاسخ:
سلام و درود
بله، حدس ارتباط بشارت دوازده امیر (دوازده پسر اسماعیل) به بشارت پیامبر موعود کاملاً فاقد ارزش علمی است، خلاف عبارات صریح تورات است و پشتوانه ای ندارد، لذا جایی هم برای بحث باقی نمیگذارد. توضیحات بنده به سایر دوستان را در این باره در همین وبلاگ مطالعه کنید.

با عرض سلام وخسته نباشید - درسیره ابن هشام امده که راهب یحیری یکتا پرست بوده وحتی کلیسای روم او را طرد کرده ودر کتاب کمال الین شیخ صدوق باب 14 می خوانیم که راهب بحیری هنگام بازگو کردن اوصاف پیامبر در انجیل این گونه می گویدکه اوصاف پیامبر اسلام را در کتاب شمعون وصی عیسی به این صورت که در داستان امده یافته ام ایا این دلیل بر این نیست که انجیلی که در اختیار او بوده واوصاف پیامبر اسلام در ان امده انجیلی غیر ازاناجیل چهار گانه بوده -با تشکر از توجه تان موفق باشید.                                                             

پاسخ:
با سلام
بله گزارشهایی در کتب اسلامی و همچنین شیعی  داریم که ادعا میکنند انجیلهایی قدیمی از عیسی یا شمعون یا دیگران را دیده اند که نام یا اوصاف پیغمبر در آنها آمده، ولی هیچ سندی از خود مسیحیت (اعمّ از مسیحیت رسمی و غیررسمی) تا کنون به دست نیامده که درستی این گزارشها مبنی بر وجود چنان انجیلها و نوشته هایی را تایید کند، یعنی از آن انجیلها و نوشته ها تا کنون هیچ اثری به دست نیامده است. دانشمندان و پژوهشگران مسلمان هم هرچه تا کنون جستجو کرده اند چنان اسنادی را نیافته اند. به این نکته هم توجه داشته باشید که تمام کتابهای سیره نبوی و تاریخ اسلام لااقل صد سال بعد از پیامبر اسلام نوشته شده اند و به زمان خود ایشان تعلق ندارند و لذا احتمال تحریف و دستبرد در آنها و ساختگی بودن برخی از آنها وجود دارد و نمیتوان آنها را به چشم منابعی کاملاً معتبر نگریست.
با آرزوی موفقیت
۲۷ آذر ۹۸ ، ۲۰:۱۵ احمدعلی شیخ

سلام.در رابطه با مطلب گفته شده،تا جایی که من میدونم علاوه بر منابع اسلامی یک منبع غیر اسلامی هم به تایید پیشگویی پیامبری حضرت محمد در کتب مسیحی اشاره کرده...و اونم کتاب تئوفانسه که قضیه ی ورقه بن نوفل رو حکایت میکنه..درین باره نظرتون چیه

پاسخ:
سلام. تا جایی که ما میدانیم، هیچ روایت غیراسلامی از سرگذشت پیامبر در زمان خود ایشان وجود ندارد و هرچه در منابع مکتوب (اعمّ از اسلامی و غیراسلامی) آمده متعلق به دهها سال بعد از خود ایشان است، و منابع غیراسلامی هم از روی منابع اسلامی و روایات مورخان مسلمان نوشته شده اند. کتاب تئوفانس هم چنین است و کتاب تاریخ او در قرن نهم میلادی (200 سال بعد از پیامبر) نوشته شده است. ضمناً تئوفانس پیشگویی پیامبری حضرت محمد در کتب مسیحی را تایید نکرده (آن طور که شما گفتید) بلکه فقط داستان ورقه را نقل کرده است و این دو با هم تفاوت دارند.
۲۸ آذر ۹۸ ، ۱۷:۳۰ احمدعلی شیخ

یعنی منظورتون اینه که همه منابع غیر اسلامی از سبئوس تا تئوفانس و...از منابع اسلامی استفاده کردن؟؟؟منابع مکتوب؟؟؟یعنی در عهد سبئوس هم منبع اسلامی وجود داشته؟؟؟

پاسخ:
مورخان غیرمسلمان مثل تئوفانس و سبئوس که خودشان شخصاً پیغمبر اسلام و اصحابش را ندیده بودند و شاهد وقایع عصر فتوحات نبودند. سبئوس مورخ ارمنی در اواسط قرن هفتم در ارمنستان زندگی میکرد و وقایع جهان اسلام را از منظر یک اسقف مسیحی مینگریست. تئوفان هم حدود دویست سال بعد از پیغمبر میزیست. هیچ کدام این دو مورخ، خودشان پیغمبر و اصحابش را ندیده بودند و در منطقه ظهور و توسعه اسلام هم حضور نداشتند بلکه در بیرون جهان اسلام زندگی میکردند لذا شخصاً در جریان وقایع نبودند. بنابراین اطلاعات آنها از وقایع جهان اسلام، مستقیم نیست و هرچه در کتب خود آورده اند از مسموعات و سخنان دیگران یا از نوشته های خود مسلمانان بوده است (منظور از منابع اسلامی که بنده در پست قبل عرض کردم، لزوماً منابع مکتوب نیست بلکه منابع شفاهی را هم شامل میشود). به همین دلیل میبینید که مثلاً سبئوس، چون شخصاً در جریان وقایع نبوده، نقایص اطلاعات خود درباره اسلام و مسلمانان را با منابعی که به گمان خودش صحیح بوده پر کرده است، مثلاً در معرفی سپاه اعراب مسلمان که فتوحات را آغاز کردند، تعداد آنها را دوازده قبیله عرب (به تعداد قبایلی که در تورات برای نسل اسماعیل بیان شده) دانسته و آن دوازده قبیله را با همان نامهایی که در تورات برای دوازده پسر اسماعیل ذکر شده، معرفی کرده است؛ بی آنکه به استفاده خود از تورات، هیچ اشاره ای بکند. این اطلاعات او (که تعداد و نام قبایل عرب مسلمان در قرن هفتم میلادی را به همان تعداد و نامهای پسران اسماعیل در قرن بیستم پیش از میلاد معرفی کرده) نه تنها هرگز در منابع اسلامی تایید نمیشود بلکه اساساً با تعداد و نامهایی که در منابع اسلامی آمده مغایرت دارد. پس میبینید عرض بنده درست است که میگویم آثاری همچون نوشته های سبئوس و تئوفانس به طور کامل قابل استناد نیستند و منابع معتبر محسوب نمیشوند.
برای معتبر بودن و قابل استناد بودن یک منبع تاریخی، دو شرط لازم است: 1. نویسنده آن منبع، شاهد عینی وقایع باشد. 2. نوشته او، به همان صورت که در اصل بوده، به دست ما رسیده باشد. پژوهشگران دقیقتر و محتاط تر، شرط سومی را هم اضافه میکنند و آن، بیطرف بودن نویسنده است یعنی نوینده نباید جزء پیروان و طرفداران یا جزء دشمنان و بدخواهان فرد مورد نظر باشد بلکه باید نگاه بی تعصب نسبت به همه چیز داشته باشد. راستش را بخواهید، بنده هم این شرط سوم را لازم میدانم. در غیر این صورت، یعنی زمانی که شاهدان عینی نگارنده وقایع جزء پیروان و یا جزء مخالفان باشند، باید نوشته های هر دو طرف (هم پیروان و هم مخالفان) را با هم تطبیق داد، و فقط آن مقدار از مطالب که مورد تایید هر دو باشد قابل استناد و اعتماد خواهد بود.
در مورد سبئوس و تئوفانس، هیچ کدام، شاهد عینی نبوده اند و لذا آنچه نوشته اند سند دست اول تاریخی محسوب نمیشود. ضمناً هیچ کدام آنها سندی در درستی مدعای افرادی همچون ورقه بن نوفل (به فرض اینکه گزارش مربوط به او را درست بینگاریم) ارائه نداده اند، یعنی هیچ کدام سندی از وجود یک انجیل که حاوی بشارت درباره پیامبر بوده باشد ارائه نداده اند، و هیچ کدام هم تایید نکرده اند که آنچه افرادی همچون ورقه و دیگران درباره وجود بشارتها ادعا کرده اند، صحیح بوده باشد.
با آرزوی موفقیت
   
۲۹ آذر ۹۸ ، ۰۸:۵۵ احمدعلی شیخ

ممنون از شما که برای پاسخگویی وقت میذارید.

این سه شرطی که گفتین فکر میکنم منابع اسلامی هم میشه گفت این شروط رو ندارن.۱منابع اسلامی (منظورم منابع مکتوب در دسترسه) شاهد وقایع نبودند بلکه با فاصله ی زمانی زیادی نگارش یافتند.۲.خیلی از منابع اسلامی به صورت اولیه آن به دست ما نرسیدند مثلا سیره ابن اسحاق توسط ابن هشام ویرایش گردید یا دیگر منابع نیز توسط راویانی بعد از نویسنده اصلی نقل شده.شرط سوم هم که مبرهنه که منابع اسلامی یک طرفه هستند.پس چرا با وجود این شرایط ما باید منابع غیر اسلامسی رو کنار بگذاریم و صرفا به منابع اسلامی اتکا کنیم؟؟؟

پاسخ:
خب یکی از مشکلات پژوهش در تاریخ اسلام (و همچنین سایر ابعاد دین اسلام) همین است برادر. البته سایر ادیان هم کمابیش همین مشکل را دارند. متاسفانه در تاریخ ادیان، این مشکل هست که منابع برون دینی آنها هم که بتوان از آنها برای مقایسه و قضاوت استفاده کرد زیاد نیست (گاهی اصلاً نداریم) مثلاً در مورد اسلام، منابع غیراسلامی هم اندک هستند و هم احتمال مغرضانه بودن آنها هست، ضمن آنکه از امکان سهو و خطا هم برکنار نیستند (اینها همان منابعی هستند که محققانی مثل خانم کرون را به طرح فرضیه هایی همچون هاجریسم کشانیدند). به همین دلیل در خیلی از موارد مدعیات ادیان قابل راستی آزمایی نیست و اگر برای مقدار اندکی از آنها شواهدی پیدا شود، یا چندان قوی نیست یا مقدارش در حدی نیست که بتوان قضاوت قطعی و کاملی درباره ادیان داشت.   
۲۹ آذر ۹۸ ، ۱۲:۴۶ احمدعلی شیخ

پس با توجه به این موارد راه حل نهایی شما مثل افرادی چون مادلونگ و هارالد موتزکی و شوئلره که ما باید همین منابع اسلامی رو با دید انتقادی(مثلا با بررسی و مقایسه راویان)مطاله کنیم تا ازین طریق به حقیقت برسیم؟؟؟؟

ولی آیا این کار شبیه همین کاری نیست که خیلی از مسلمانان در کتاباشون با بررسی راویان انجام میدن(مثلا چون راوی سیف بن عمر است روایت قابل تردید ویا حتی قابل انکار است)گرچه اینم قبول دارم که این مستشرقان همانند مسلمانان نگاه تعبدی ندارند.؟؟

میخوام بدونم راه حل پیشنهادی شما چیه؟؟

پاسخ:
با سلام مجدد. راه حلی برای این مساله وجود ندارد و عمده مدعیات ادیان، از جمله اسلام (حتی گزارشهای تاریخی مربوط به آنها) از نظر علمی قابل راستی آزمایی نیست (البته منظور بنده عمدتاً تاریخ پیدایش ادیان و سرگذشت بنیانگذاران آنهاست). روشی که امثال مادلونگ و موتزکی در پیش گرفته اند هم یک روش کاملاً علمی نیست ولی با توجه به محدودیتهای ما از جهت منابع و همچنین در قیاس با روشهای دیگری مثل آنچه خانم کرون و همفکران او ارائه داده اند، منطقی تر است و احتمال داده میشود که ما را به حقیقت نزدیکتر کند. اگر به خاطر کتابها و مقالات فراوانی که درباره ادیان منتشر میشود گمان شما این است که روایات تاریخی مربوط به ادیان را میتوان با روشهای علمی «دقیق» بررسی کرد، لازم است شما را توجه دهم که باید دیدگاه خود را به کلی تغییر دهید. 
با آرزوی موفقیت برای شما

سلام 

وقتتون بخیر

خواستم نظرتان را در مورد بشارت موجود در اشعیاء ۴۲ جویا شوم(سرزمین سالع که برخی آنرا به شهر پترا تفسیر کرده اند)

اگر بزرگواری نموده و بصورت مبسوط توضیح بفرمائید دعاگوتون خواهم بود.

با تشکر

پاسخ:
سلام. وقت شما هم به خیر. عذرخواهم که به دلیل مشغله ها، کمی با تأخیر به پرسش شما پاسخ میدهم.
بشارت 42 کتاب اشعیا درباره نجاتی است که خداوند به بنده برگزیده خود، یعنی قوم اسرائیل (البته طبق عقیده یهود) از دست دشمنان بت پرست بشارت میدهد. منظور از بنده برگزیده، هیچ شخص خاصی نیست چون نشانه ها را بر هیچ شخص شناخته شده ای نمیتوان تطبیق داد (اگرچه مسیحیان برای تطبیق آن بر عیسی و مسلمانان برای تطبیق آن بر پیامبر خود تلاش زیادی کرده اند). در ترجمه یونانی کهن (معروف به هفتادی، متعلق به قرن سوم پیش از میلاد) و همچنین در ترجمه کهن ارمنی (که از روی ترجمه یونانی تهیه شده) نام «یعقوب» صراحتاً به عنوان بنده برگزیده، آورده شده است (نسخه های این روایات متعلق به پیش از اسلام است)، و با مقایسه عبارات باب 42 با عبارات دیگری از کتاب اشعیا، معلوم میشود که منظور از بنده برگزیده، قوم اسرائیل است و نام یعقوب به عنوان نمادی برای تمام قوم آورده شده است. در این باب، نبی بشارت میدهد که قوم اسرائیل نجات خواهد یافت و دوباره در سرزمین پر رونق خود قدرت خواهند یافت، و گلبانگ نجات و آزادی و شکوه آنان به سرزمینهای اطراف نیز خواهد رسید (نامهای ترشیش و سالع هم جنبه نمادین دارند، و منظور از آنها به ترتیب، همسایگان غربی و شرقی فلسطین است).در مورد تطبیق دادن سالع بر پترا هم باید گفت که امروز تطبیق بسیاری از نامهای جغرافیایی بر اماکن شناخته شده فعلی امکانپذیر نیست، و موقعیت واقعی اماکنی که در کتاب مقدس نامشان برده شده، محل حدس و تردیدها و گمانهای بسیار است. تا جایی که تحقیقات نشان میدهد (به خصوص بر اساس نشانه ها و توصیفاتی که در خود کتاب مقدس آمده)، سالع محلی در جنوبشرقی بحرالمیت است و در منطقه پترا قرار ندارد. تعیین موقعیت سالع در پترا، ناشی از این اشتباه است که از معنای لفظی واژه مذکور (به معنی سنگ) برای حدس مکان احتمالی آن استفاده شده است. اطلاعات بیشتر نگاه کنید به ویکیپدیای انگلیسی ذیل واژه «Sela» (سالع) به آدرس زیر:
https://en.wikipedia.org/wiki/Sela_(Edom)
موفق باشید.

سلام مجدد

وقتتون بخیر

ولی در اشعیا ۴۲ در قسمتی از آن ،شخص مورد بحث به آوردن شریعت توصیف شده است و در بخش ۲۵ اشعیاء ۴۲ به نام یعقوب بعنوان شخصی که نسبت به اشعیا در گذشته میزیسته اشاره شده است و به همین دلیل بنظر میرسد که این آیه به ۲نفر مختلف اشاره میکند.

هم چنین در توصیف سلع به سکونت اهل قیدار اشاره شده است، آیا منظور از اهل قیدار همان نواده های  حضرت اسماعیل از قیدار و عربهای منطقه عربستان نیستند؟

با تشکر 

پاسخ:
با سلام
آیا منظور از آوردن شریعت، شریعت جدید است؟ از کجای آیات اشعیا چنین چیزی فهمیده میشود؟ در سنت یهود تنها یک شریعت آسمانی شناخته شده و آن، تورات است. عقیده یهود درباره مسیح موعود این است که او قوم بنی اسرائیل را نجات میدهد و بر تمام عالم حاکم مینماید و شریعت موسی را هم احیا میکند یعنی تورات را. در سنت یهود هرجا نام شریعت به میان میآید منظور فقط شریعت تورات است، آن هم به همان صورت که همواره (و تا امروز) رسماً در اختیار آنهاست. شما فصلهای قبل و بعد را هم با دقت مطالعه کنید (چون فصل 42 بخشی از وعده و عیدهای منقول از خدا به قوم اسرائیل است) تا دریابید که این فصول، از جمله جملات فصل 42، همگی درباره فرستادن ناجی برای نجات قوم اسرائیل است در همان زمانی که اشعیا نبوت میکرده است. مثلاً جملات ابتدایی باب 44 را ببینید. نام یعقوب و نام اسرائیل هم در آیه 24 و 25 هر دو جنبه نمادین دارند و به کل قوم اسرائیل اشاره دارند که در زمان اشعیا، مورد غارت و تاراج قرار گرفته بود (دلیل استفاده از فعل ماضی هم همین است).
درباره نام قیدار هم عرض میکنم، این نام در این فصل از کتاب اشعیا آمده ولی دلالتی بر ظهور شخص خاص از میان آنها ندارد. هیچ جای این فصل، شما نمیبینید که چنین چیزی مطرح شده باشد. اینکه گفته شده آنها بانگ شادی خواهند زد (تعبیری که در بسیاری از دیگر جاهای کتاب مقدس در مورد خود قوم یهود و مردم لبنان و ساکنان ترشیش و جزایر دوردست و خیلی اقوام دیگر هم آمده) میتواند دلیل بر هر نوع حادثه شادی آفرین در منقه باشد و لزوماً دلالتی بر ظهور پیامبر یا شخص خاص در میان آنها ندارد. ضمن اینکه معلوم نیست نسل قیدار شامل کدام طایفه و قبیله از اعراب است و محل سکونتشان کجا بوده است. تا آنجا که میدانیم، یهودیانی که تورات را نوشتند عربستان مرکزی و جنوبی را نمیشناختند و تمام آنچه در عهد عتیق از عربستان و اعراب توصیف کرده اند مربوط به شمال عربستان (بیرون و درون) شبه جزیره عربستان بوده است (پایینترین منطقه مورد شناسایی آنان، تیما بوده است). نام قیدار و چند قبیله عربی در کتیبه های آشوری به عنوان نام قبایل  ساکن در شمال عربستان (در نواحی اردن تا بین النهرین، یعنی پیرامون حوزه تمدنی آشور) آمده است و چون این حوزه در همایگی یهود بوده آنها هم با آن آشنا بوده اند. اما دلیلی نداریم که اهل قیدار در درون شبه جزیره عربستان بوده باشند. برای توضیح بیشتر، این را هم باید عرض کنم که اساساً نام عربستان، در گذشته فقط به شبه جزیره عربستان اطلاق نمیشده بلکه به تمام مناطق بیرون شبه جزیره نیز که قبایل عرب در آنها ساکن بوده اند (مثل نواحی اردن و شبه جزیره سینا و جنوب فلسطین و جنوب عراق تا بین النهرین) هم اطلاق میشده است.
در فصل 42 کتاب اشعیا و فصول قبل و بعد آن، قوم اسرائیل به طور نمادین همچون یک شخص در نظر گرفته شده و از آن با ضمیر سوم شخص مفرد یاد شده است. گاهی هم ناجی قوم که از خود آن قوم خواهد بود و نماد کاملی از کل قوم محسوب میشود، مورد نظر است.
آرزوی موفقیت

سلام آقای کریم پور...عیدتون مبارک.
نمیدونم شما تا چه حد با کتاب رویدادنامه خوزستان آشنایین.زمان نگارش این کتابو نلدکه بین ۶۸۰-۶۷۰ و بروک ۶۶۰ و هویلند ۶۶۸ حدس زدن.
چیس اف رابینسون درباره این کتاب گفته:《...برخلاف سنت(تاریخ نگاری)مسیحی متاخر که مشخصا دربردارنده نشانه هایی از تاثیر دغدغه های تاریخ نگاری اسلامی اند،پیوست-در این مورد همانند رویدادنامه-هیچ اتکایی به سنت تاریخی اسلامی ندارد.》با توجه به این مطلب که شما گفتین منابع غیر اسلامی وابسته به منابع اسلامی هستن ،نظرتون درباره این کتاب چیه.(گرچه یه جاییم خوندم که سبئوس هم به منابع اسلامی دسترسی نداشته)(البته من هنوز فکر میکنم باید از منابع غیراسلامی هم استفاده بشه مخصوصا در زمینه فتوحات)
یه سوال در موضوعی دیگه:شمادریکی ازکامنتا گفتین قدیمی ترین اشارات به 《مکه》 به اواخر قرن ۷ میرسه.آیا این شامل کعبه هم میشه؟؟
همچنین ؛رویدادنامه خوزستان میگه:《در مورد گنبدابراهیم ...،آنکه ابراهیم رستگار زمانی که از مال بسیاری برخوردار شد میخواست از حسادت اهل کنعان دور شود و تصمیم گرفت که در صحرای پهناور اسکان گزیند....آنجارا برای پرستش خدای و اهدای قربانی ساخت.نام امروزیش نیز از مورد استفاده اش می آید....برای تازیان پرستش در اینجا...به دوران عتیق بازمیگردد...》 نظرتون درباره ربط گنبد ابراهیم و کعبه چیه؟

پاسخ:
با سلام و تبریک آغاز سال نو.
منظور کتاب رویدادنامه از گنبد ابراهیم و زیارتگاه و قربانگاهی که او در وسط بیابان ساخت، همان خانه کعبه است. بعید میدانم به جای دیگری اشاره داشته باشد، چون در زمان نگارش این متن، مکه و کعبه تنها زیارتگاه شناخته شده اعراب بوده، و شهرتش به قدری بوده که مکان دیگری به جای آن معرفی نشود.
اینکه گفتم منابع غیراسلامی متکی بر منابع اسلامی هستند، در مورد دین اعراب و تاریخ پیدایش آن از جمله سرگذشت پیامبر اسلام بود، و رویدادنامه خوزستان هم از این قاعده مستثنا نیست. به طور کلی تمام منابع غیراسلامی که درباره دین اعراب (اسلام) و پیامبر و کتاب آسمانی و اماکن مقدس آن چیزی نوشته اند، همگی متعلق به بعد از فتوحات هستند و نویسندگان آنها در بهترین حالت، نهایتاً فاتحان عرب را به چشم دیده اند و نه پیامبر و زیارتگاه اعراب در شهر مکه را، و لذا هیچ کدام آنها منعکس کننده روایت شاهدان عینی تاریخ صدر اسلام (پیش از فتوحات) نیستند. منظور از منابع اسلامی هم لزوماً منابع مکتوب نیست بلکه منابع شفاهی را نیز شامل است. این منابع هرچه از آغاز اسلام (پیش از فتوحات) گزارش کرده اند، صرفاً مسموعات است، یعنی آمیخته ای از آنچه از همکیشان غیرمسلمان خود و آنچه از همسایگان جدید مسلمان خود درباره این دین جدید شنیده بودند. به همین دلیل روایات آنها آمیخته ای از مطالب درست و غلط است. مثلاً همین رویدادنامه خوزستان، اگر نویسنده اش حتی یک بار خانه کعبه را به چشم دیده بود، از آن با عنوان «گنبد» یاد نمیکرد چون همه میدانند که خانه کعبه هیچ وقت گنبد نداشته است. جمله ابتدایی فراز مذکور هم مؤید عرض بنده است: نویسنده میگوید: «گنبد ابراهیم، آنچه تا کنون از آن فهمیدیم...» یعنی آنچه تا کنون درباره آن شنیده ایم. مطالبی هم که درباره سکونت ابراهیم در بیابان و ساختن قربانگاه گفته، همان مسموعات رایج زمانه است که اعراب ترویج میکرده اند، وگرنه تا پیش از فتوحات عرب و گسترش اسلام و آشنا شدن مردم مناطق بیرون عربستان با دین جدید اعراب و تعالیم آن که متکی بر باورهای اعراب جنوبی بود، حتی یک نفر به سفر و سکونت ابراهیم در عربستان و ساختن زیارتگاه و قربانگاه در آنجا اشاره نکرده است.
ضمناً به این نکته نیز توجه کنید که فصل مزبور (درباره ابراهیم و گنبد او و نام مناطق عرب نشین) جزء بخش احتمالاً الحاقی انتهای کتاب محسوب میشود یعنی دیرتر از بخشهای قبلی نوشته شده و بعداً به متن اصلی افزوده شده است.
پرسیدید که آیا قدیمیترین اشارات به مکه (که عرض کرده بودم مربوط به پایان قرن هفتم است) شامل کعبه هم هست یا نه. همین رویدادنامه خوزستان که در نیمه دوم قرن هفتم نوشته شده اشاره ای تحت عنوان «گنبد ابراهیم» به کعبه دارد. این متن از اواخر قرن نوزدهم که در اروپا منتشر و معرفی شد، در مراکز دانشگاهی و علمی شناخته میشده و برای مطالعات تاریخ ایران و اسلام مورد استفاده بوده است. دو متن مسیحی دیگری هم هست که به مکه اشاره میکنند و هر دو به اواخر قرن هفتم تعلق دارند: 1. روایت سریانی از متن آخرالزمانی متودیوس دروغین، و 2. متنی به زبان لاتین به نام «امتداد بیزانسی-عربی» (اگر درست ترجمه کرده باشم) که هیچ کدام به خانه کعبه اشاره ندارند. البته در هر دو مورد نیز بخشهای حاوی اشاره به مکه، از نظر اصالت مورد تردید هستند و دانشمندان، الحاقی بودن آنها را بعید نمیدانند (نگاه کنید به توضیحات پاتریشیا کرون در فصلهای ابتدایی کتاب هاجریسم). میبینید که همین رویدادنامه خوزستان هم که تنها اشاره واضح به کعبه را دارد، آن را با عنوان نادرست «گنبد» معرفی میکند، و بنابراین همین مقدار اطلاعات اندکی که به ما میدهد نیز قابل اعتماد نیست.
نهایتاً درباره خانه کعبه، حتی بعد از فتوحات و در پایان قرن هفتم میلادی هم از منابع غیراسلامی، چیز دندانگیری عاید ما نمیشود. حقیقت آن است که غیرمسلمانان ساکن در خارج شبه جزیره عربستان، تا زمان آغاز فتوحات عرب، اساساً شهر مکه و خانه کعبه را نمیشناخته اند، و حتی تا نیم قرن بعد از فتوحات هم اطلاعات چندانی درباره آن نداشته اند.
موفق و پیروز باشید

تشکر از پاسخگوییتون.هاجریسم کی چاپ میشه؟

پاسخ:
خواهش میکنم. برای هاجریسم هنوز باید کمی صبر کنید.

ممنون از پاسخگوییتون.هاجریسم کی چاپ میشه؟

پاسخ:
خواهش میکنم. هنوز باید کمی صبر کنید.

سلام علیکم. استاد عزیز این چند مطلب پایین را که در فضای مجازی به آنها استناد میشود را اگر برایتان مقدور است مورد بررسی قرار داده و ما را نسبت به اعتبار و صحت شان آگاه کنید.

۱- در انجیل متی فصل ۳ عبارت ۱۱ اگر به کلمه آرامی متن که به stronger ترجمه شده است نگاه کنیم تشکیل شده از چهار حرف است که معادل عربی آنها ح،س،ی،ن است و این بند میتواند اشاره ای به امام حسین باشد.

۲- در کتاب مزامیر ۲۵-۱۷ یا ۱۷-۲۵(تردید از بنده است) آمده اشاره به تنگی قلب و غصه داوود نبی برای مصیبت حسین شده است. باتوجه به اینکه تلفظ عبری یکی از کلمات که به bring me ترجمه شده، حسین است.

۳- کتاب ارمیای نبی بخش ۴۶، عبارت ۱۰ به ذبح خداوند نزد رود فرات اشاره دارد و تا کنون مصداقی به جز امام حسین برای آن یافت نشده است.

باتشکر از شما. خداوند خیرتان دهد.

پاسخ:
سلام و درود. مسلمانان، از جمله شیعیان، به عبارات زیادی از کتاب مقدس برای اثبات حقانیت باورهای خود استناد میکنند. هرکس ادعایی در این باره مطرح کند، بر اوست که دلایل کافی برای آن بیاورد. قانع شدن یا نشدن هم با شنونده آن دلایل است. صرف ادعای وجود کلمه ای شبیه یک نام خاص (یا حتی خود آن نام) که دلیل بر دلالت آن کلمه بر شخص مورد نظر ما نمیشود. باید سیاق عبارات، و دلالت جملات قبل و بعد را هم بررسی کرد. و ضمناً باید دید خود یهودیان و مسیحیان چه تفسیری برای آن عبارات می آورند یا دانشمندانی که نگاه بیطرفانه و علمی دارند وجود و مقصود آن عبارات را در کتاب مقدس چگونه توضیح میدهند. بدیهی است که اگر تفاسیر یهودی و مسیحی در سنت دینی خود آنان قابل قبول باشد (یعنی مطابق با باورهای اصلی شان باشد) آنها حق دارند که همان تفسیر را پذیرفته و از پذیرش ادعاهای دیگر در آن باره، خودداری کنند.
بنده چون از این گونه بشارتهای ادعایی بسیار دیده ام و بررسی آنها وقت زیادی از من گرفته (و تماماً بی نتیجه بوده) دیگر بنا ندارم برای بررسی و توضیح هر عبارت کوچک و بزرگی که به عنوان بشارت مورد استناد قرار میگیرد، وقت بگذارم. پیشنهاد من برای شما این است که هر جا ادعایی درباره تطبیق کلمه یا جمله ای از کتابهای مقدس بر شخصیتی تاریخی مشاهده کردید، تمام جوانب را برای آن بررسی کنید و ببینید آیا دلایلی که برای آن ارائه میشود برایتان قانع کننده است یا نه؛ اگر بود آن وقت قبول کنید.
موفق باشید.

با عرض سلام وتشکر در پاسخ گویی به طالبان حقیقت استاد گرامی دربعضی از کتابها امده که در کتاب تلمود نوشته شده است که علمای یهود زمان امدن نبی موعود را به سالشمار وتقویم عبری پیشگویی کرده اند که پس از تبدیل به تواریخ رایج به اوائل قرن ششم میلادی منطبق می شود حتی در ان کتاب نوشته شده بود که در انجا مکتوب است که ماشیح از سرزمین عرب برخواهد ساخت ومنبع نقل خودرا کتاب گنجینه ای از تلمود فصل 12 نگارش دکتر ا.کهن چاپ تهران-1350 معرفی کرده بود خواستم نظرتان را در این باره جویا شوم با تشکر از لطف وزحمت بی بدیل شما

پاسخ:
با سلام و درود به شما دوست گرامی
در ادبیات قدیم یهودی، که نماینده اصلی آن بعد از کتاب مقدس کتاب تلمود (هم بابلی و هم اورشلیمی) است، پیامبر موعود تورات عموماً همان ماشیح موعود دانسته شده است، و اگرچه شواهدی وجود دارد که بعضی از علما و مردم عامی یهود آنها را دو فرد جداگانه میدانسته اند، اما عمده نظرات، بر یکی بودن آنهاست. از نظر علمای یهود، این احتمال هم وجود داشته که منظور از پیامبر موعود تورات، همان یوشع یا ارمیا یا یکی از پیامبرانی باشد که قبلاً ظهور کرده، اما ماشیح، پادشاه آرمانی یهود، طبق عمده دیدگاهها، هنوز ظهور نکرده بود و لذا گفتگو درباره او و نام و نشان و زمان و مکان آمدنش ارزش بیشتری داشت. پس اگر آن پیامبر موعود غیر از ماشیح بوده باشد، قبلاً ظهور کرده و گفتگو درباره او فایده ای ندارد، و اگر همان ماشیح باشد هرچه درباره ماشیح گفته شود بر او هم منطبق است. به همین دلیل، علمای یهود برای بحث درباره پیامبر موعود وقت چندانی نگذاشته و عمدتاً درباره ماشیح بحث و گفتگو کرده اند.
در مورد ماشیح، پادشاه آرمانی یهود که با خصلتی پیامبرگونه در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و همه جهان را به پیروی از شریعت یهود و مرکزیت اورشلیم جمع خواهد نمود، نظرات گوناگونی ابراز شده است (مسیحیان او را بر عیسی، و مسلمانان گاهی او را بر پیامبر اسلام و گاهی بر مهدی موعود منطبق میکنند). در تلمود نامهای مختلفی برای او گفته شده (که هیچ کدام بر نام پیامبر اسلام یا مهدی شیعیان منطبق نیست) و بر اساس محاسبات گوناگون، زمانهای مختلفی برای ظهور او پیشگویی شده (که باز هیچ کدام بر پیامبر اسلام منطبق نیست). در کتاب گنجینه ای از تلمود که خلاصه ای از این پیشگوییهای زمانی ارائه شده، چند زمان متفاوت برای ظهور ماشیح ارائه شده که دوره ای از چند قرن پیش از میلاد (حکومت حزقیا پادشاه یهود، و زروبابل) تا اوایل قرن ششم میلادی را در بر میگیرد (نزدیکترین آنها به زمان ظهور پیامبر اسلام، صد سال با زمان اصلی ظهور ایشان فاصله دارد) و بعد هم علمای یهود گفته اند که تعیین زمان برای ظهور ماشیح کاری باطل و ناروا است زیرا او در هر زمان که خدا اراده کند و نشانه های آخرالزمان آشکار شود ظهور خواهد کرد. لذا هرکس زمانی را برای ظهور او تعیین کند دروغگو است (شبیه عقیده ای که شیعیان در مورد تعیین تاریخ برای ظهور امام زمان دارند).
آبراهام کهن در کتاب گنجینه ای از تلمود (ص 356) میگوید بیشتر تاریخهایی که علمای یهود برای آمدن ماشیح تعیین کرده اند بر اواخر قرن پنجم میلادی منطبق میشود (دویست سال پیش از پیامبر اسلام که در اوایل قرن هفتم میلادی رسالتش را آغاز و اعلام کرد). از میان تاریخهای متفاوتی که در تلمود برای ماشیح تعیین شده، بالاترین آنها سال 531 میلادی است که با حوادث مهیب آخرالزمانی مثل ویرانی جهان و جنگ نهنگهای دریایی و هجوم یأجوج و مأجوج همراه خواهد بود و ماشیح در این زمان خواهد آمد و جهان ویران را از نو آباد میکند (که هیچ کدام این نشانه ها تحقق نیافت) و این تاریخ، با ظهور پیامبر اسلام که سال 570 در مکه متولد و در 632 میلادی در مدینه وفات یافت همخوانی ندارد (در مورد پیامبر اسلام، زمان ظهور منطقاً باید در اوایل قرن هفتم میلادی که ایشان به نبوت رسید و رسالتش را اعلام کرد، به عنوان تاریخ معیار در نظر گرفته شود چون در سالهای پیش از آن یعنی فاصله ولادت تا بعثت ایشان که کسی از جایگاه ممتاز ایشان به عنوان پیامبر و رهبر خبر نداشت). مکان ظهور ماشیح هم همیشه اورشلیم یا مناطقی از فلسطین دانسته شده (مثل عبارتی از کتاب اشعیا که به تابش نوری از ایالت فلسطینی جلیله دلالت دارد، و مسیحیان همواره آن را بر عیسی ناصری که اهل شهر ناصره جلیله بود تطبیق میدهند). در کتاب «انتظار مسیحا در آیین یهود» (تألیف جولیوس گرینستون، ترجمه حسین توفیقی) هم سالهای مختلفی که علمای تلمودی برای ظهور ماشیح پیشگویی کرده اند، آورده شده که هیچ کدام بر زمان نبوت پیامبر اسلام قابل تطبیق نیست، ضمن اینکه در برخی از همان سالهای مورد پیشگویی، عده ای نیز که خود را ماشیح موعود میپنداشتند، خود را ماشیح اعلام میکردند و عده ای از یهودیان هم پیرو آنها میشدند (در کتاب مذکور، برخی از داستانهای مربوط به این مدعیان مسیحایی، آورده شده است). شاید وقتی سال مورد پیشگویی نزدیک میشد، یا حتی تا چند سال بعد از آن، در یهودیان شور و شوقی در انتظار موعود پدید می آمد و زمان رهایی و پیروزی بر دشمنان و بازگشت شکوه و عظمت خود را نزدیک میدیدند، که سبب میشد عده ای هم از آن سوء استفاده کنند و خود را ماشیح یا پیامبر موعود معرفی کنند.  
بنده نه در کتاب گنجینه ای از تلمود و نه در هیچ یک از متون یهودی دیگر، اشاره ای به ظهور ماشیح از سرزمین اعراب ندیده ام، و اساساً چنین چیزی هیچ گاه در ادبیات دینی یهود مطرح نبوده است. برعکس، در متون یهودی از اعراب با عنوان قومی دشمن یهودیت یاد شده که ماشیح در جنگ آخرالزمانی خود همراه با یهودیان، برای برپا کردن شریعت یهود، علیه آنها خواهد جنگید و آنان را از صفحه روزگار محو خواهد کرد (نگاه کنید به طومار جنگ از مجموعه طومارهای بحرالمیت). هر کس به شما گفته در کتاب گنجینه ای از تلمود چنان مطلبی آمده (که ماشیح یا پیامبر موعود از سرزمین عرب برخواهد خاست)، از او بخواهید صفحه و عین عباراتش را به شما نشان دهد. اگر نشان داد، به ما هم اطلاع دهید.
موفق باشید.
۰۵ خرداد ۹۹ ، ۰۲:۰۴ احمدعلی شیخ

سلام آقای کریم پور.وقت بخیر.باز مزاحم شدم یه سوالی بپرسم.

نظرتون درباره maka تو کتیبه بیستون داریوش چیه؟بنظرم تطبیقش با مکران یجوریه.البته با عمانم تطبیقش دادن...نظر شما چیه؟چرا نمیتونه به مکه ربط داشته باشه؟

پاسخ:
سلام به شما برادر عزیز
به چه دلیل باید مَکَ در کتیبه بیستون را همان مکه بدانیم؟! مگر هیچ سند تاریخی وجود دارد که نشان دهد هخامنشیان بر حجاز مرکزی و جنوبی هم تسلط داشته اند؟! در حافظه تاریخی و اشعار جاهلی و اساطیرالأولین اعراب هم هیچ گونه سابقه ای از سلطه ایرانیان هخامنشی بر مکه و حجاز جنوبی ثبت نشده است.
نکته مهم دیگری هم هست که باید توجه کنید: شما اگر محتوای همان سطر از کتیبه بیستون که حاوی نام «مَکَ» است را با دقت ملاحظه بفرمایید (ستون 1، بند 6)، میبینید که نام شهرها و سرزمینها با ترتیب «غربی- شرقی» آورده شده است: ابتدا نام پارس و ایلام و مناطقی که در غرب پارس (محل حکومت داریوش) واقع بودند، سپس نام پارت و مناطق واقع در شمال و شرق سرزمین پارس را آورده است. نام «مَکَ» جزء مناطق شرقی آورده شده، پس منطقاً باید جایی در شرق ایران (مثلاً مکران) بوده باشد، و نمیتوان آن را شهر مکه در جنوب حجاز دانست. یعنی تا وقتی بتوان جایی با نام مشابه در شرق پارس را بر آن تطبیق داد، پیشنهاد کردن گزینه های غربی و جنوبی (مثل شهر مکه حجاز) برای آن، مردود و نامحتمل است.
ضمناً فراموش نکنید در جغرافیای خاور میانه باستان، شهرهایی با نام مشابه مکه، وجود داشته و این نام منحصر به همان مکه مشهور در حجاز نبوده است. یادم است چند سال پیش که مثل شما بسیار در جستجوی نام و نشانی از مکه در اسناد تاریخی بودم، نقشه ای را دیدم که گمان میکنم (البته مطمئن نیستم) بر اساس اطلاعات کتاب جرافیای بطلمیوس (قرن دوم میلادی) کشیده شده بود، و در حالی که هیچ اثری از شهر مکه در حجاز جنوبی در آن وجود نداشت، شهر کوچکی با نام «Maca» را در ساحل شرقی شبه جزیره سینا نشان داده بود. اگر بیشتر جستجو کنیم چه بسا باز هم شهرها و روستاهایی با این نام را در تاریخ پیدا کنیم. این را عرض کردم تا توجه بفرمایید که بی دلیل نمیشود هرجا اسمی شبیه مکه دیدیم، آن را همان مکه مشهور زمان خودمان بدانیم.
با آرزوی موفقیت برای شما
۲۵ خرداد ۹۹ ، ۰۳:۰۶ احمدعلی شیخ

سلام آقای کریم پور.من الان کتابتونو (ادیان ابراهیمی ومساله پیامبر موعود)رو تموم کردم.واقعا کتاب فوق العاده ای بود و این همه دقت علمی و زحمت جای تقدیر داره.👏
یه سری سوال هم برام پیش اومد:
۱.درباره کتاب اسرار موسی:چطور میشه یه متنی رو بگن مال قرن سوم قبل از میلاده بعد بگن مال ۱۳ قرن بعدش؟؟؟این همه فاصله خیلی عجیب نیست؟
۲.میدونم این سوالم علمی نیست ولی از کنجکاویه:شماتو کامنتا گفتین: 《مکه تا پیش از ظهور اسلام ظاهراً فقط یک روستا بوده و اهمیتی بیش از این نداشته است، به همین دلیل هیچ نام و نشانی از آن در نقشه های جغرافیایی و اسناد تاریخی پیش از اسلام نیست.》
چه کاری بود که خدا همچین مکانیو به ابراهیم بگه بساز(دلیل ساخت این بنا) و احتمالا زیارتگاهی منطقه ای و چه بسا محلی بوده(و احتمالا تا زمان ابرهه خیلیا این مکانو نمیشناختن).
۳.دیگر اینکه شما در کتاب گفتین چنین عبادتگاه چهارگوشی در عربستان شناخته شده نیست (《سنگ سیاه چهارگوشی که از آسمان فرود آمده》برای معرفی پرستش گاه اعراب (با توجه به اینکه چنین توصیفی در متون تاریخی برای هیچ مکان دیگری به کار نرفته است..)پس اماکن دیگه هم هست.حالا  این مکان جدید کجاست؟پترا؟
 ۴.اگه اشتباه نکنم گفتین پترا در محدوده همون فارانه؟بنظرم حرفاتون مکمل حرفای پاتریشیا کرونه
منظورم اینه قبل از اسلام نشانی از مکه نیست و اعرابم ساکن شمال عربستان بودن (طبق کتاب مقدس)بعد از اسلامم نشانی از مکه نیست(طبق حرف برخی تجدیدنظرطلبا)پس در نتیجه :اسماعیل ساکن پترا(فاران)،سازنده مکان مقدس آنجا،و محل ظهور اسلام هم آنجا(البته خودمم قبول ندارم ولی رد علمی شما رو میخوام ،درباره اسماعیل توی کتاب نظرتونو فهمیدم .بیشتر منظورم دوران اسلامه.)
۵.نظرتون راجع به کتاب تجارت مکه خانوم کرون چیه؟
بعلاوه اگر نقدی علمی (چه فارسی چه انگلیسی)سراغ دارین معرفی کنین.
ممنون

پاسخ:
سلام و تشکر از محبت شما
اما درباره پرسشهایی که مطرح فرموده اید:
1. نه، به نظر من عجیب نیست. موزِز گاستر که معرفی کننده و منتشرکننده کتاب اسرار موسی بوده در سال 1927 (اوایل قرن بیستم) مطابق با معلومات زمان خودش اظهارنظر کرده، و آلن دیوید کرون هم در زمان خودش (سال 1989) متناسب با معلومات جدید زمانه اش نظر داده است. تفاوت بین سطح معلومات تاریخی و متن شناسی در فاصله بین ابتدای قرن بیستم و انتهای آن، و تجربه ای که دانشمندان در تاریخگذاری وقایع و متون به دست آورده بودند به قدری زیاد بوده که گاهی دوره تاریخی را که قبلاً برای واقعه ای تعیین شده بود، قرنها به عقبتر یا به جلوتر پرتاب میکرد. موارد متعددی شبیه آن را داریم. مثلاً آن موقع تاریخ نبوت موسی را قرن سیزدهم پیش از میلاد میدانستند اما امروز گفته میشود که موسی (اگر در تاریخ وجود داشته) مسلماً در آن زمان نمیزیسته و دوره نبوت او چند قرن زودتر بوده است.
2. من واقعاً درباره انتساب این مکان به ابراهیم نمیدانم چه بگویم. شواهدی در تایید و همچنین در رد این انتساب وجود دارد، ولی ظاهراً شواهدی که آن را رد میکند قویتر هستند. من حدود هفت سال پیش که کتاب پیامبر موعود را مینوشتم، معتقد بودم که شواهد تأییدکننده، قویتر هستند اما الآن دیگر اصراری بر آن ندارم. شاید در آینده شواهد بیشتری به دست آید و موضوع را روشن کند. با شواهدی که فعلاً موجود است نمیتوان از نظر علمی قضاوت قطعی کرد.
3. بله. پترا.
4. پترا و فاران خیلی به هم نزدیک هستند. فاران در داخل و شمالشرق شبه جزیره سیناست (گاهی آن را در مرکز شبه جزیره سینا هم نشان میدهند) و پترا در خارج و شرق شبه جزیره سینا قرار دارد . البته من فکر نمیکنم نظراتم مکمل نظرات خانم کرون باشد. نظریه ایشان مربوط به خاستگاه اسلام در قرن هفتم میلادی است. درباره نادرستی نظریه خانم کرون قبلاً در مقالاتم نوشته ام و به یاری خدا اگر ترجمه کتاب هاجریسم را بتوانم منتشر کنم آنجا هم مطالبی خواهم گفت. اینکه تورات میگوید هاجر و اسماعیل ساکن فاران بوده اند و پترا هم نزدیک به فاران بوده دلیل نمیشود که اسلام هم در آنجا پدید آمده باشد. نباید بگذاریم ذهن ما این دو موضوع را با هم آمیخته کند. توجه کنید که یکی از انگیزه های ذهن ما برای آمیخته کردن این دو، داشتن این پیشفرض اسلامی-عربی است که اعراب ترویج کننده دین اسلام، از تبار مستقیم اسماعیل بوده اند. گزارش ماکزیموس صوری متعلق به قرن دوم میلادی است و اگرچه من قبلاً براساس نظر دانشمندانی همچون سِر ویلیام مویر و ویلیام سن کلیر تیسدال (هر دو در اواخر قرن نوزدهم) تصور میکردم که گزارش او و همچنین دیودوروس سیکولوس (قرن اول پیش از میلاد) به خانه کعبه مربوط میشود، اما الآن بنده با تحقیقات بیشتری که در منابع علمی جدید داشته ام، متقاعد شده ام که آن گزارشها مربوط به یک مرکز دینی نبطی در پترا بوده است و بنابراین، مربوط به مکه و خانه کعبه نیست (اگرچه فی هسین جهانگرد چینی هم در قرن پانزدهم توصیف مشابهی را درباره خود خانه کعبه به کار برده است). به این ترتیب، تنها چیزی که آن را سندی بر قدمت تاریخی خانه کعبه تا قرن دوم میلادی میدانستیم، از دست میرود. با زیر سوال رفتن دلالت نام «مکورابا» در جغرافیای بطلمیوس بر شهر مکه، الآن نظر بنده این است که هیچ سند تاریخی درباره مکه و خانه کعبه در قرون پیش از اسلام وجود ندارد (لااقل فعلاً). البته این را بگویم که برخی دانشمندان همچنان بر دلالت نام مذکور بر شهر مکه تأکید دارند.
5. من کتاب تجارت مکه ایشان را هنوز نخوانده ام. اما بخش مربوط به مردود دانستن دلالت نام «مکورابا» در جغرافیای بطلمیوس بر شهر مکه را مطالعه کرده ام و جوابهایی هم که در بعضی سایتها و مقالات اسلامی به او داده شده، دیده ام. به نظر میرسد استدلال او درست است و نام مکورابا در کتاب بطلمیوس بر مکه دلالت ندارد. البته بطلمیوس به شهرهای عربی متعددی در داخل شبه جزیره عربستان اشاره کرده که برخی از آنها با نامهایی مبهم، ظاهراً بر شهر یا شهرهایی مقدس دلالت دارند اما هیچ دلیلی نداریم که منظور از آنها، مکه و کعبه باشد.
در مورد نقد بر کتاب تجارت مکه، بنده چون هنوز آن را به طور کامل نخوانده ام و تمرکز بر آن نداشته ام فعلاً نقدی نمیشناسم. اما احتمالاً در حین نوشتن مقدمه و حواشی بر کتاب هاجریسم، گذارم به این کتاب هم خواهد افتاد و نقدها بر آن را هم بررسی خواهم کرد.
۲۷ دی ۰۰ ، ۱۷:۱۰ امیرمحمد شاهوردی

سلام، خسته نباشید. در کتابتون گفتید که کلمه ای که در آیه ۱۵ باب ۱۸ تثنیه اومده( کلمه "میان" در در عبارت "از میان تو") ترجمه شده در نسخه سبعینیه نیومده، سوال من اینه که آیا نسخه سبعینیه قدیمی ترین نسخه عهد عتیق هست اگه باشه استدلالتون درسته چون قدیمی ترین هست و معیار هست اما اگه نیست طبیعتاً استدلالتون ضعیف میشه و درباره بکاربردن کلمه روح مقدس درباره فاراقلیط گفتید که در نسخه سریانی کلمه "مقدس" نیومده اما خب نسخه سریانی یه ترجمه هست و خیلی دیرتر از انجیل یوحنای یونانی نوشته شده پس میشه گفت مترجم اشتباه کرده خب با این دلیل جواب ما برای روح الفدس بودن فاراقلیط چیه؟ درسته ویژگی هایی برای اون ذکر شده که با روح القدسی که مسیحیان باور دارند تفاوت داره اما وقتی نص کتاب مقدس داریم که فاراقلیط روح مقدس هست اون استدلال ها به حاشیه میرن میخواستم پاسخ و نظرتون رو بدونم ممنون🌹.

پاسخ:
سلام و درود بر شما
ترجمه یونانی سبعینیه قدیمیترین روایت موجود از عهد عتیق است و قدمت آن از متن عبری مسوره ای که روایت رسمی عبری از قرن اول میلادی تا زمان ماست بیشتر است. اما از همین روایت سبعینیه هم در گزارشها و نسخه هایی که به دست ما رسیده تفاوتهایی وجود دارد. البته آیه تثنیه 18: 15 در همه آنها یکسان است. اینجا بین محققان اختلاف هست که آیا اعتبار را به متن عبری بدهیم که روایت تصدیق شده و رسمی اش به قرن اول میرسد، یا به ترجمه یونانی که لااقل دویست سال قدیمیتر است اما به هر حال ترجمه است. اینجا بستگی به نظر پژوهشگر دارد که کدام را معتبرتر بداند. چون ما نمیدانیم که متن اصلی عبری پیش از روایت مسوره ای دقیقاً چگونه بوده، فعلاً فرض بر این است که روایت سبعینیه در تمام عباراتی که در تمام نسخه هایش یکسان است، شکل قدیمیتر متن عبری را حفظ کرده است. ضمناً توجه داشته باشید که نویسندگان انجیلها و رسالات یونانی عهد جدید هم آیات مربوط به عهد عتیق را از روی ترجمه یونانی سبعینیه نقل کرده اند و این نشان میدهد که روایت مزبور برای آنها هم معتبر بوده است.
در مورد کلمه روح در نسخه سریانیّه نیز حدس شما میتواند درست باشد. ولی چون فعلاً نه به نسخه قدیمیتری از ترجمه های سریانی دسترسی داریم و نه به نسخه های اصلی یونانی، از حدود حدس و گمان نمیتوان فراتر رفت. البته عالمان مسلمانی ک قبلاً (یعنی در قرون گذشته که نسخه سریانیه هنوز پیدا نشده بود) منظور از فارقلیط را یک انسان پیامبر دانسته اند، جملات انجیل را با همین عبارت «روح مقدس» تفسیر کرده اند و امروز که از وجود نسخه سریانیه باخبر شده اند آن را به عنوان مؤید مورد اشاره قرار میدهند، نه آنکه منبع اصلی استناد باشد. حقیقت آن است که لحن جملات در بشارت انجیل مبهم و دوپهلوست و دلالت آن بر هیچ یک از طرفین (روح القدس یا یک پیامبر یعنی پیامبر اسلام) قطعی نیست و حقیقتاً منظور نویسنده انجیل را نمیتوان به روشنی دریافت. به همین دلیل (یعنی روشن نبودن مقصود) بحث و جدل بین مسلمانان و مسیحیان به نتیجه نمیرسد و اصلاً جایی برای آن وجود ندارد. من هم امروز دیگر آن قاطعیت سابق را در مورد موضوع فارقلیط (البته از نظر علمی، نه عقیدتی) ندارم و معتقدم دلایل فعلی آنقدر محکم نیست که بتوان از مسیحیان مجاب شدن در برابر آن را انتظار داشت.
موفق و پیروز باشید.
۲۹ دی ۰۰ ، ۱۶:۱۹ امیرمحمد شاهوردی

سلام، ببخشید آیه تثنیه 18: 15 در تورات سامری چجور اومده؟ آیا مثل نسخه ماسوری کلمه "میان" رو داره؟ قدمت قدیمی ترین نسخه تورات سامری چقدره؟ آیا از سبعینیه قدیمتر هست که اگر اون آیه رو مشابه ماسوری اورده باشه بر نسخه سبعینیه ترجیح اش بدیم و نیومدن کلمه "میان" در سبعینیه رو یه اشتباه بدونیم؟ در آخر هم یه راهنمایی میخواستم هرچند بی ربطه، در مورد تهیه دانشنامه جودائیکا راهنمایی میخواستم چون ظاهراً نسخه الکترونیک اش اگر باشه قانونی نیست و آمازون هم فایل کیندل اش رو نداره و قیمت خودش هم خیلی گرونه به ریال، ممنون🌹.

پاسخ:
تورات سامری میگوید: «a prophet from the midst, from your brothers like me.» یعنی پیامبری از میان [تو]، از برادرانت مانند من. در اینجا عبارت مذکور کلمه «تو» را ندارد اما نحوه استفاده از کلمه «میان» جوری است که همان «از میان تو» را میرساند. عبارت تثنیه 18: 18 را هم این طور در ترجمه انگلیسی اش آورده اند: «I will raise up a prophet from among their brothers like you.» یعنی پیامبری برخواهم انگیخت از میان برادرانشان مانند تو. رویهم رفته، تورات سامری در بحث پیامبر موعود، همگرا با همین تورات عبری رسمی (مسوره ای) است.
در مورد قدمت تورات سامری بحثها زیاد است و توافق بین دانشمندان نیست. ولی هرچه باشد اعتبارش مورد تایید یهودیان امروز نیست و فقط برای سامریها معتبر است. آن طور که در ویکیپدیا آمده، تمام نسخه های خطی موجود از تورات سامری (حتی نسخه خطی ابیشوا در نابلوس که بسار مورد احترام سامریان است و آن را به ابیشوا نواده هارون برادر موسی نسبت میدهند) متعلق به قرون وسطا هستند.
در مورد جودائیکا نمیدانم منظورتان از اینکه «قانونی نیست» دقیقاً چیست. فایلهای جوداییکا در اینترنت هست و به راحتی میتوانید پیدا و دانلود کنید و عیناً همان چیزی است که در نسخه کاغذی اش هست. نسخه کاغذی تمام مجلداتش هم در کتابخانه انجمن کلیمیان تهران موجود است و میتوانید در آنجا مطالعه کنید (احتمالاً از شما خواهند خواست که یک مجوز از وزارت ارشاد برایشان ببرید).
موفق باشید.
۳۰ دی ۰۰ ، ۰۸:۴۹ امیرمحمد شاهوردی

سلام، ممنون بابت راهنمایی تون؛ منظورم از قانونی این بود که با اجازه ناشر به صورت الکترونیکی منتشر شده باشه مثلاً تاریخ طبری ای که انتشارات اساطیر منتشر کرده رو میشه از اینترنت به راحتی دانلود کرد ولی همونطور که من تلفنی از روابط عمومیشون پرسیدم نسخه های الکترونیکی با اجازه اون ها منتشر نشده خواستم همین قضیه رو در مورد جودائیکا بدونم.

پاسخ:
سلام. فایلهای جودائیکا را خود ناشر اسرائیلی در اینترنت گذاشته است. به همین دلیل به سهولت در همه جا پیدا میشود.

سلام آقای کریم پور بنده کتاب را تهیه و مطالعه کردم . بسیار عالی بود ان شاالله نقد کتاب هاجریسم هم زودتر چاپ بشه .

سوالی داشتم میخواستم ازتون بپرسم کتابی به زبان فارسی که درمورد باستان شناسی قرآن و قصص قرآنی اطلاعاتی در اختیار بزاره؟؟؟

نمونش رو تو کتاب خودتون در بخش پاورقی ها دیدم درباره آیه از قرآن که مسیحیان رو نکوهش میکرد از پرستش حضرت مریم که شما ارجاع به کتاب تاریخ کلیسای قدیم داده بودید 

ممنون میشم راهتمایی کنید

 

پاسخ:
سلام به شما. از محبتتان متشکرم.  درباره باستان شناسی قرآن کتابهایی هست اما از نظر علمی چندان محکم و دقیق نیستند. من خودم در مقدمه ای که بر کتاب باستانشناسی کتاب مقدس نوشتم، مقداری درباره بررسی باستانشناختی گزاره های قرآنی و تفاوت آنها با گزاره های عهدینی توضیح دادم. در خارج از ایران، شخصی به نام هارون یحیی کتابهایی با محتوای بررسی باستانشناختی قرآن تالیف کرده و شاید به فارسی هم ترجمه شده باشد. چون مدتهاست از این وادی فاصله گرفته ام الآن نام آنها در خاطرم نیست. کمی جستجو در اینترنت کنید، پیدا میشود.
۲۱ تیر ۰۱ ، ۲۳:۱۵ احمدعلی شیخ

سلام و درود خدمت آقای کریم پور عزیز.

آقای کریم پور هاجریسم نمی‌خواد بیاد؟😢

طاقتمون طاق شد...

پاسخ:
سلام برادر من. درمیاد ان شاءالله
کتابی نیست که فقط یک ترجمه از آن نشر بدهیم. نوشتن مقدمه و حاشیه های لازم بر کتاب، زمان میبرد. ولی در حال انجام است.

سلام آقای کریم پور عزیز. وقتتون بخیر.

درباره قدیمی ترین اشارات به مکه سوال داشتم:

غیر از دو متنی که میگن قدیمی ترین ارجاعاته(متودیوس دروغین و امتداد بیزانسی عربی) چه متون دیگه ای وجود داره که به مکه اشاره کرده باشه؟ حتی متاخرتر.(ولی خارج از سنت اسلامی باشه)

چون این دو تا متن بنظرم خیلی واضح نیستن. دنبال متنی هستم که به ارتباط بین پیامبر و مکه اشاره کرده باشه. 

برام عجیب بود که تیوفانس هم در بخش زندگینامه پیامبر هیچ اشاره ای به مکه نمیکنه و قدیمی ترین جایی که به مکه اشاره می‌کنه نبرد بین عبدالملک و عبدالله بن زبیره و اونجا میگه که (حجاج) خانه بت ها را با همه بتانی که مورد پرستش بود به آتش کشید....

این که میگه خانه بت ها، اونم در این زمان خیلی برام عجیبه. رویدادنامه بیزانسی عربی هم در همین زمان( دوره عبدالملک)از مکه نام می‌بره. 

چه متونی در دسترس هست که معاصر با این موارد به مکه اشاره کرده باشه؟

 

پاسخ:
سلام برادر من. تا جایی که به تحقیقات صدر اسلام مربوط میشود همان دو متنی که خودتان نام بردید فعلاً در اولویّت هستند، متون دیگر که متأخرتر باشند هراطلاعاتی که به ما بدهند برای تحقیقات مربوط به وقایعصدر اسلام قابل استفاده نیست و حقیقتش را بخواهید خودم هم تا به حال جستجو نکرده ام چون آن را برای تحقیقات صدر اسلام مفید ندانسته ام. اگر به هر دلیل علاقمند یا جویای چنان منابعی هستید باید از متخصصان تاریخ اسلام سوال بفرمایید.
در مورد تئوفانس هم به نظرم آن موقع آگاهی زیادی درباره مکه در بیرون از عربستان وجود نداشته که انتظار داشته باشیم در کتاب او و دیگران انعکاس پیدا کند. میبینید که سبئوس ارمنی هم که همزمان با فتوحات میزیسته حرفی از مکه نزده.
ضمناً تلقی خانه کعبه به عنوان بتخانه، ظاهراً تا مدتها در غرب وجود داشته. بررسی نوشته های مسیحی در اروپای اواسط قرون وسطا نشان میدهد که آنها درباره خانه کعبه یا پیامبر اسلام و خود مسلمانان چنین گمانی داشته اند. در یک کتاب (الآن نام آن یادم نیست) از یک نوشته مسیحی نقل شده بود که مسلمانان بتی به نام «ماحوم» (اشاره به نام پیامبر اسلام) دارند که آن را میپرستند. به نظرم همه اینها ناشی از نداشتن آگاهی کافی (و در نگاه بدبینانه، غرض ورزی) است و نمیتوان آنها را به عنوان «منبع اطلاعات» مورد استناد قرار داد.

ممنونم. میخواستم نظرتونو درباره محل ظهور اسلام بدونم:

چه نقدی بر دیدگاههای تجدیدنظرطلب دارین. دلایل رابرت هویلندو خوندم. می‌خوام بدونم شما نقدهای دیگه ای هم دارید؟

می‌دونم تو ترجمه هاجریسم احتمالا به نقد این موضوع هم پرداختین.(واقعیت،من حتی بیشتر از انتظار برای چاپ ترجمه هاجریسم، نقدها و نظرات شما برام مهمه. منتظرم ببینم چجوری نقدش کردین😁)

پاسخ:
درود بر شما برادر عزیز
برای دریافت پاسخ این سوالات، باید تا زمان انتشار ترجمه کتاب صبر کنید. نگران نباشید، ان شاءالله تا زمان دفاع شما از پایان نامه ارشدتان، آن کتاب هم منتشر خواهد شد 😁

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی