فاران، مکه نیست
سالیان درازی است که در کتابهای مسلمانان بشارتی از تورات نقل می شود که در آن ظاهراً به ظهور دو پیامبر بزرگ بعد از حضرت موسی(ع) یعنی به آمدن حضرت عیسی(ع) و حضرت محمّد(ص) اشاره شده است (تورات، سفر تثنیه 33: 2) که مضمون آن چنین است:
و این است برکتی که موسی مرد خدا قبل از وفاتش به بنی اسرائیل داد و گفت: یهوه از سینا آمد و از سعیر بر ایشان طلوع نمود و از کوه فاران درخشان گردید و با ده هزار از مقدسین آمد و از دست راست او شریعت آتشین برای ایشان پدیدار شد.
همچنان که میبینیم، در این جملات تورات، به سه مکان به عنوان مکانهای تجلی خداوند اشاره می شود: سینا، سعیر و کوه فاران، و اعتقاد مسلمانان بر این است که همچنان که منظور از سینا همان کوه سیناست که در آن کتاب تورات بر حضرت موسی(ع) نازل شد، منظور از سعیر و فاران هم به ترتیب، کوههایی هستند که در آنها کتابهای انجیل و قرآن بر دو پیامبر بزرگ یعنی حضرت عیسی(ع) و حضرت محمد(ص) نازل گردیده است، و به خصوص منظور از کوه فاران همان کوه حرا در مکه است. متکلمین مسلمان سالهاست که این جملات را به عنوان یک «بشارت» با آب و تاب فراوان در منابع خود نقل می کنند و اصرار زیادی هم بر درستی آن دارند، شاید به این دلیل که آن را «تأییدی آشکار» بر نبوت دو پیامبر بزرگ بعد از حضرت موسی(ع) می دانند.
در کنار اصرار بر دلالت این «بشارت» ساختگی بر نبوت دو پیامبر فوق الذّکر، مسلمانان این تصور را هم دارند که یهودیان به سبب وجود این «بشارت» در کتاب مقدس خویش، از محل ظهور آن دو پیامبر خبر داشته اند و می دانسته اند که آخرین پیامبر بزرگ خدا در مکه ظهور خواهد کرد. بعداً هم که یهودیان منکر چنین چیزی شدند، عالمان مسلمان، ایشان را به پنهان کاری و انکار حقایق متهم کردند و این مخالفت یهودیان را ناشی از عداوت و دشمنی آنان با اسلام دانستند. اما ببینیم آیا اگر کسی به راستی و بدون ذهنیت قبلی به تحقیق درباره ماجرای این بشارت بپردازد، نتیجه تحقیق او همان دعاوی است که در کتابهای کلامی مسلمانان می بینیم؟
در درجه اول باید بدانیم که تفسیر اسلامی از جمله مورد بحث در تورات (تثنیه: 2) مشکلات درون متنی متعددی دارد. حواشی موجود در جملات قبل و بعد جمله مذکور به وضوح نشان می دهند که باید آن را در یک بستر کاملاً تاریخی یهودی و به دور از هرگونه آینده نگری و تحمیل رویکرد «انتظار موعود» به آن، تفسیر کرد. صبغه و حال و هوای واضحاً یهودی جملات مربوطه نشان می دهند که مفهوم آن دلالت بر وقایعی در گذشته های دور تاریخ بنی اسرائیل دارد نه پیشگویی حوادث آینده و آخرالزّمانی مثل ظهور پیامبرانی بعد از موسی (رجوع کنید به اصل کتاب ما: ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود، پیوست 4، صفحات 148-149).
در درجه دوم، باید دانست که بررسی منابع یهودی بازمانده از قرون پیش از اسلام نشان می دهد که یهودیان هرگز این جمله تورات (تثنیه 33: 2) را بشارت به ظهور پیامبری نمیدانسته اند (همان منبع، صفحات 152-158).
در درجه سوم، باید دانست که نام فاران، هرگز به مکه و کوههای آن اطلاق نمی شده است، و تنها جایی که در تاریخ واقعاً به عنوان فاران شناخته شده، همان منطقه کوچک بیابانی واقع در جنوب فلسطین و شمال شرقی شبه جزیره سینا است، و این موضوع در تمام اسناد معتبر تاریخی قبل و بعد از اسلام قابل مشاهده است (همان منبع، صفحات 158-167). از جمله مهمترین این منابع، کتاب جغرافیای بطلمیوس دانشمند و جغرافیدان بزرگ یونانی در قرن دوم میلادی (پانصد سال پیش از پیامبر اسلام) است که فاران را دقیقاً محلی در جنوب فلسطین و در حد فاصل دریای مدیترانه و خلیج عقبه (شمالی ترین شاخه دریای سرخ) معرفی کرده است (همان منبع، صفحه 160). نه تنها اسناد بازمانده از یهودیان و مسیحیان در قرون قبل و بعد اسلام، بلکه آثار جغرافیدانان عرب و مسلمان نیز شاهد این است که فاران فقط نامی است که به منطقه مذکور در جنوب فلسطین و شمال دریای سرخ (و نه مکه) اطلاق می شده است. جغرافیدانانی همچون ابن خردادبه، سهراب، نویسنده کتاب حدودالعالم، مقدسی، ابن حوقل، استخری، بکری، ادریسی و ابن خلدون همگی فاران را منطقه ای کوچک و بیابانی در ساحل شمالی دریای سرخ و در درون شبه جزیره فعلی سینا مابین مصر و عربستان دانسته اند (همان منبع، صفحات 174-179).
در درجه چهارم، باید دانست که امروز مشخص شده بعضی اشارات پراکنده در منابع قدیمی که به نحوی ولو ضعیف بر انطباق فاران و مکه دلالت دارند (مثل آنچه در فرهنگنامه مشترک اوزبیوس و ژروم قدیس آمده، و یا آنچه که در کتاب التّیجان از وهب بن منبه نقل شده) حتی از حد «اشارات ضعیف» هم سست ترند. سخن ژروم مبنی بر واقع بودن فاران در شرق ایله (که مشابه آن در بعضی نقشه های اروپایی قرون وسطایی هم دیده می شود) تنها ناشی از یک اشتباه در تخمین موقعیت مناطق نسبت به یکدیگر است و سخن نقل شده از وهب در کتاب التّیجان هم به سبب آمیخته بودنش با اشعار و افسانه ها به هیچ وجه در خور اعتنا نیست. مسلماً چنین چیزهایی سست تر از آن هستند که بتوانند مبنای احتجاج و دلیل بر درستی آن ادعای بزرگ متکلمین مسلمان قرار بگیرند (همان منبع، صفحات 167 -174، همچنین صفحات 180-182). ضمناً، معلوم می شود که سخن آن دسته کم تعداد از جغرافیدانان مسلمان (مثل یاقوت حموی و ابن حزم اندلسی و غیره) که فاران را نام دیگری برای مکه دانسته اند بی اعتبار و ناشی از اعتماد آنها به متکلمین مسلمان است که چنین ادعایی را در سطح وسیعی مطرح کرده و به شکل امری مشهور درآورده بودند (همان منبع، صفحات 178-179).
در درجه پنجم، باید دانست که اعتبار و سندیت ادعای یکی بودن فاران و مکه هم مخدوش است. نخستین مطرح کننده این موضوع طبق همه منابع تاریخ اسلام، کعب الاحبار بوده است، همان یهودی معروفی که در قرن اول هجری به اسلام گروید و با خود سیل عظیمی از جعلیات و اسرائیلیات را نیز وارد منابع اسلامی نمود. همه عالمان بزرگ مسلمان از سنّی و شیعه نسبت به او بدبین بوده و بارها اقدامات او در جعل حدیث از پیغمبر یا نقل قول های کذب و دروغ از تورات برای خوشنود کردن خلفا و عامه مسلمانان را نکوهش کرده اند. طبق منابع اهل سنت، خود خلیفه عمر یک بار کعب الاحبار را به شدت توبیخ کرد و او را تهدید کرد که اگر دست از حدیث سازی برندارد، او را به سرزمین میمونها خواهد فرستاد (برای دانستن نظرات ابن کثیر و ابن خلدون درباره کعب الاحبار و علل بی اعتباری سخنان او درباره انطباق مکه و فاران، نگاه کنید به همان منبع، صفحات 183-188). از سوی دیگر، روایت منتسب به امام رضا(ع) در ماجرای مناظره او با عالمان ادیان مختلف هم که در آن به یکی بودن فاران و مکه اشاره شده، بسیار مشکوک است و علاوه بر مطالب نادرست و نامعقول متعددی که در متن روایت هست (مثل اعلام التزام عالم یهودی به کتاب انجیل و...) ظاهراً خود روایت هم به کلی جعلی است و از روی مناظرات کلامی و منابع قدیمی تری همچون نامه ابوربیع منشی هارون الرّشید و کتاب الدّین و الدّوله علی بن ربّن طبری در قرن سوم هجری ساخته و پرداخته شده است (همان منبع، مقدمه، صفحه 41 پاورقی 74 و همچنین صفحه 189). دعای سمات نیز که در آن به تجلی خداوند از سینا و سعیر و فاران اشاره شده، گذشته از نشانه های فراوان درون متنی که بر ساختگی بودنش دلالت دارد، هیچ اشاره ای به یکی بودن فاران و مکه نکرده است.
در درجه ششم، باید دانست که دست متکلمین مسلمان از داشتن هرگونه سندی برای اثبات ادعای یکی بودن فاران و مکه چنان در طول همه قرون گذشته چنان خالی بوده که در اثبات مدعای خود جز به همان جمله معروف تورات که می گوید «اسماعیل در فاران ساکن شد» (تورات، پیدایش 21:21) به چیز دیگری استناد نمی کرده اند، یعنی منبع دیگری نداشته اند تا به آن استناد کنند (همان منبع، صفحات 190-194). اما بررسی دقیق تورات و سایر اسناد یهودی و مقایسه آن با آخرین یافته های باستان شناسی نشان می دهد که مقصود تورات از فاران در این جمله (پیدایش 21: 21) که می گوید اسماعیل و هاجر در فاران ساکن شدند، همان فاران جنوب فلسطین است و نه مکه (همان منبع، صفحات 194-198). به این ترتیب حتی آن جمله تورات هم که می گوید اسماعیل در فاران ساکن شد پشتوانه محکمی برای ادعای متکلمین مسلمان نیست.
امیدوارم تأمل در این نکات که بسیار به اختصار از کتاب خود با عنوان ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود نقل کردم برای آگاهی هرچه بیشتر خوانندگان و روشن شدن اهمیت تحقیق دقیق و بیطرفانه درباره مسائل اساسی دین سودمند باشد. متن کامل نوشتار اینجانب درباره منطبق نبودن مکه و فاران، به صورت یک پیوست 70 صفحه ای در انتهای کتاب ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود آورده شده و خوانندگان علاقه مند می توانند اصل نوشتار را در کتاب مزبور مطالعه نمایند. تلاش من آن بوده که این کتاب کاملترین و دقیق ترین کتاب در این موضوع باشد و نگاه آن به موضوعات، کاملاً بیطرفانه باشد.
در اینجا برای نمونه، صفحه ای از کتاب را که نظر جغرافیدانان مسلمان درباره موقعیت جغرافیایی فاران را نقل و بررسی کرده، می آورم: