درخشش

یادداشت های سعید کریم پور

درخشش

یادداشت های سعید کریم پور

بسم الله الرحمن الرحیم
من سعید کریم پور دانشجوی دکتری رشته الهیات (شاخه ادیان و عرفان) علاقه مند به تحقیق و مطالعه در زمینه تاریخ ادیان هستم و این وبلاگ را برای اطلاع رسانی در زمینه کتابهای خود و برقراری ارتباط بیشتر با محققان و پژوهشگران این حوزه ایجاد کرده ام. از نظرات و نقدهای سازنده دوستان استقبال می کنم و آن را موجب ارتقاء سطح آگاهی خود و جامعه پژوهشگران کشور می دانم.

آخرین نظرات

بحث درباره منشأ کلمه «الله» بسیار گسترده است و تسلط بر علومی همچون تاریخ، باستان شناسی، زبانهای سامی و آرامی، و الهیات را طلب می کند.تا آنجا که تحقیقات ما نشان می دهد، این کلمه ریشه آرامی دارد و از واژه سریانی «ܐܲܠܵܗܵܐ» (اَلاها) به معنی خدا گرفته شده است.

وودبِرّی دانشمند زبان شناس روزگار ما اشاره کرده که نام الله ریشه در مسیحیت سریانی دارد و از مدتها پیش از حضرت محمّد(ص) در شبه جزیره عربستان و حومه آن مورد استفاده بوده است. طبق اسناد موجود، یهودیان و مسیحیان عرب زبان، هم در قرون پیش از اسلام و هم بعد از آن همواره از این نام برای اشاره به خدای یکتا (خدای ابراهیم) استفاده می کرده اند. در قرآن، به این استفاده یهودیان و مسیحیان از کلمه الله بارها اشاره شده است. مثلاً در یکی از آیات می خوانیم: «یهودیان گفتند که عزیر پسر خدا (الله) است و مسیحیان گفتند که مسیح پسر خدا (الله) است» (قرآن، سوره توبه: 30).

حتی اعراب مشرک نیز الله را به عنوان برترین خدا قبول داشتند و او را به عنوان خالق جهان می پرستیدند، اگرچه به خدایان دیگر نیز در کنار او اعتقاد داشتند. در آیات قرآن به این موضوع اشاره شده است: «و اگر از آنان بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و ماه و خورشید را مطیع خود کرده، البته خواهند گفت: الله» (قرآن، سوره عنکبوت: 61). مشرکین عرب در سوگندهای خویش، به الله قسم می خوردند (انعام: 109؛ نحل: 38) و در سختی ها و تنگناها به او پناه می بردند (یونس: 22).

در زبانهای سامی، ریشه «اِل» به معنی «قدرت»، مناسبترین منشأ برای ساختن کلماتی بوده که به خدایان، موجودات ماوراءالطبیعی قدرتمند و آسمانی اطلاق می شد، ضمن آنکه این کلمه در کتیبه های اوگاریتی و فنیقی در هزاره های اول و دوم پیش از میلاد نام خدای خدایان بوده است.خود ریشه ال به تنهایی در متن عبری تورات به معنای خداوند به کار رفته (مثلاً در سفر پیدایش 33: 20) اما موارد کاربرد آن در این معنا، اندک است و بیشتر به صورت پسوند در انتهای کلمات استفاده شده است (مثلاً جبرئیل یا جبرائل به معنی قدرت خداوند، رافائل به معنی داوری خداوند، آرئیل به معنی شیر خداوند و غیره).

در زبان عبری، واژه هایی که عموماً به معنی خدا به کار می روند از همان ریشه سامی ال اخذ شده اند، مثل الوآه، الوهیم، الوه. در زبان آرامی کتاب مقدسی، کلمات الاه یا الاها، به معنی خدا استفاده شده که از همان ریشه است. این کلمه را در همین معنا، در تلمود و همچنین در ترگومها می توان دید. شکل آرامی متأخرتر این واژه، به صورت الاها یا الوهو است که بعداً مورد استفاده مسیحیان سریانی زبان قرار گرفت. این واژه با همان تلفظ الاها در زبان مندایی هم که شاخه ای از سریانی است به کار می رود. طبق گزارش انجیل مرقس، این همان واژه ای است که عیسی مسیح هنگامی که - طبق اعتقاد مسیحیان- به صلیب کشیده شد، در مناجات خود با خداوند به کار برد: «ایلی، ایلی، لما شبقتانی؟» خدای من، خدای من، چرا مرا وانهادی؟ (مرقس 15: 34). در متن یونانی انجیل مرقس، این کلمه با تهجّی اِلو حرف نویسی شده است.

هرودوت در قرن پنجم پیش از میلاد اشاره کرده که اعراب دو خدا را می پرستند که نام یکی از آنها الیلات بوده است . ظاهراً این همان کلمه الله بوده، و بعضی نیز آن را همان بت «لات» دانسته اند که مؤنث الله بوده است. در کتیبه های عربی باستان، واژه اله (با تلفظ الاه) برای معنی خدا استفاده می شد، که کتیبه های حاوی آن را از قرن دهم پیش از میلاد به بعد می توان دید. به نظر می رسد تبدیل تلفظ اله به الله در زبان عربی از قرن نهم پیش از میلاد به بعد رخ داده است، زیرا این کلمه را به صورت «اله» در یک کتیبه لحیانی از قرن نهم پیش از میلاد و با تلفظ «هلّه» در یک کتیبه صفایی از قرن پنجم پیش از میلاد می توان دید. در کتیبه ای لحیانی از قرن چهارم پیش از میلاد آمده است که: «الله بلندمرتبه است».

اما چگونگی تبدیل واژه «الاها» به «الله» در زبان سریانی و ورود آن به زبان عربی، خود موضوعی است بسیار جالب که تا مدتها فرایند آن نامعلوم بود و به تازگی در پرتو تحقیقات زبان شناسی دانشمندان عصر حاضر روشن گردیده است. بهترین تحقیقی که تا کنون در این باره انجام شده، مقاله ای است از ریک براون (Rick Brown) پژوهشگر انگلیسی که ما آن را به طور کامل ترجمه کرده و با افزودن مطالب دیگری از بهترین و معتبرترین منابع آکادمیک، آن را تکمیل نموده ایم. به دلیل آنکه این مقاله بسیار تخصصی است، از آوردن آن در اینجا صرفنظر می کنیم. برای مطالعه این مقاله و بحثهای مفصل مربوط به منشأ پیدایش کلمه «الله» و اسناد و مدارک تاریخی و باستان شناسی  آن، مراجعه کنید به کتاب ما با عنوان ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود (انتشارات آمه، تهران، 1393، پیوست شماره 1 صفحات 105 تا 126).

ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۰۹
سعید کریم پور

Was name "Ahmad" (referring to prophet Muhammad) really mentioned in the Gospel of John?-research

In the recent years, some people comparing word "Ahmad" in a Quranic verse speaking of Jesus' prophecy about coming of prophet Muhammad (Qur'an, al-Saff: 6) with the word "Paraclete" in the Gospel of John (14: 26; and other phrases) have tried to make a connection between them, and have ascribed this idea to the Muslims (and even to the prophet himself) that the word Paraclete (its Greek pronunciation: Parakletos) is a distorted form of the word Periclete (its Greek pronunciation: Periklutos) which is approximately (but not exactly) equal to Arabic word Ahmad, and that Quranic verse refers to this point. But is this idea true?

Because of significance of this idea, I thought it is necessary to bring a brief report of my full scale research in this matter (The complete text of my research is brought in my book in Persian language): Adyane Ebrahimi wa Mas'aleye Payambare Mo'ud (Abrahamic Religions and the Question of the Promised Prophet), Tehran, 2015. The issue has a lot of Scientifical details, and this report only shows a very small picture of it. So, everyone who likes to read all the research he must refer to the original book.

At the beginning, let us look at the Qur'anic verse (al-Saff:6):


"And when Jesus, son of Mary, said: "O children of Israel, I am God's messenger to you, authenticating what is present with me of the Torah and bringing good news of a messenger to come after me whose name will be acclaimed." But when he showed them the clear proofs, they said: "This is clearly magic."

  First point, is that, name "Ahmed" in the early days of appearance of Islam (during prophet's life) was never known as a famous name for the prophet, and though the Quranic verse (al-Saff:6) convinces us that it was really a name of prophet Muhammad, but if it was not mentioned in Ginza Rbba (the sacred book of Mandaeans, ended its writing at 8th century A.C) with pronunciation "Ahmat" we had not anyexternal evidence to prove it as a name of the prophet (Adyane Ebrahimi wa Mas'aleye Payambare Mo'ud, Pp. 215-216).

Second point, is that, first Muslim scholars (in the early Islamic period) never claimed happening of any distortion in the phrase of the Gospel of John, but they wrongly saw the same word Paraclete as meaning: "Praised one" which equals (in their mind) to Arabic words "Muhammad" and "Ahmad". Indeed, in the writings of Muslim scholars in the early Islamic period (indeed, up to 13th century A.H, according to 19th century A.C) there is no even one hint to such a distortion in the word Paraclete (claiming that the word Parakletos was originally the word Periklutos). In fact, this claim has come into Muslim writings through European sources from 17th and 18th century (same book, Pp. 216-222; 229-235).

Third point, is that, the Quranic verse is only an indirect reference to the phrase in the Gospel of John, and not a direct one. Indeed, it is not a true assumption that the prophet whlie relates the verse had the Biblical phrase in his mind. There are some important reasons for this: 1- In the phrase of Gospel, Jesus is speaking with his Apostles (who are named in the Qur'an as: al-Hawariyyun), and his prophecy about "Paraclete" is adressed to them. But in the Qur'an, the scene is arranged in a manner that Jesus' prophecy about "Ahmad" is adressed to all children of Israel. So, we see difference between two relations. In the two texts (both Gospel of John and the Qur'an) the prophecies are adressing to two different groups of people (In the Qur'an, whenever the Apostles of Jesus are in the view, the book refers to them as: al-Hawariyyun. Indeed, Qur'an's reference to the hearers as: children of Israel, shows that the prophecy is not told in the presence of the Apostles only, in contrary to Gospel wich places the pophecy in the assembly of the Apostles themselves). Another point here is that, none of two suggested Greek words (Parakletos and Periklutos) is exact equal for the Arabic word "Ahmad:. the name Ahmad, means: "the most praised one", while the word "Parakletos" means "who is called for" and the word "Periklutos" means: "who is very praised". Indeed, the equal Greek word for name "Ahmad" is a word other than "Periklutos". Finally, Absence of any "witness manuscript" of the gospel of John which bears the word "Periklutos" or Arabic name "Ahmad" leads us to conclude that there was never any such a thing in the manuscripts of Gospel of John in pre-Islamic periods, and so, the idea that there is a connection between Qur'anic verse and a "distorted form" of the word "Parakletos" can not be confirmed (same book, Pp. 224-228).

Fourth point, is that, the exact examination of the texts proves that, the theory of seeing the word Paraclete by the Muslims as a distorted form of the word "Periklutos" is a wrong idea which was originated from non-exactly reading of some writings of Muslims. Apparently, the first one who committed such a mistake, was George Sale the Brittish scholar who got such a wrong idea from misreading of a phrase in the Gospel of Barnaba, and brought it in his introduction to the English translation of Qur'an, and also in his explanatory footnotes on the Quranic verse al-Saff:6, while he himself later confessed that when he spoke about phrases of the Gospel of Barnabas, he had not seen it yet with his own eyes and what he has said, was borrowing from other sources which had related some things from this Gospel (same book, Pp. 229-235).

Of course, I have brought many details for my arguments in the original text of my book (Adyane Ebrahimi wa Mas'aleye Payambare Mo'ud, or: The Abrahamic Religions and the Question of the Promised Prophet). Now I bring a photo of the cover of my book, and a page of it which contains some more details about George Sale's mistake. This is E-mail of the writer:

saeed.karimpur@yahoo.com




ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۵۸
سعید کریم پور

Paran is not Mecca

As many of observers of my weblog are non-Persian speaking people, I was convinced to provide for them an English translation of the issues and articles presented in this page. Now, I want to begin with an important one of them: Is Paran (mentioned in Deuteronomy 33:2) the same Mecca in Arabia? Is there a sufficient amount of historical materials to examine it?

Now we will speak about it.

The fame of this claim in Muslim sources about sameness of Biblical Paran and the city of Mecca in Arabia goes back to this claim that prophet Moses has foretold coming of prophet  Muhammad in the Torah, and so he mentioned Paran as the Biblical name of Mecca to identify location of his future appearance. According to this claim, the phrase of Torah which says about God's coming from Sinai and his rising from Seir and his shining from Mount Paran (or Pharan; both pronunciations can be found in the ancient manuscripts) it indeed refers to locations of appearance of three great prophets of God: Moses (who received Torah from God in Mt. Sinai), Jesus (who was appeared in Seir, according to Muslim claims, and received the sacred book Injeel, Quranic name for Gospel, from God in this mountain), and Muhammad (who appeared in Mecca and received the Qur'an there, which, again, according to the claim, is the same Biblical Paran). Muslim scholars always refer to a passage in Torah (Genesis 21:21) to prove that Paran is the area in which Hagar and Ishmael (Abraham's wife and son) inhabited, that according to Arabic traditions it was the same area of Mecca.

But are these claims true, and do our documents confirm it?

I have made a full research and provided the complete information about it, in my book in Persian language: Adyane Ebrahimi wa Mas'aleye Payambare Mo'ud (The Abrahamic Religions and the Question of the Promised Prophet). In this book, I specialized a separate chapter to examination of the claim of "sameness of Pharan and Mecca", (it is attached to the end of the book).

It is adress of my book:

Karimpur, Saeed, Adyane Ebrahimi wa Mas'aleye Payambare Mo'ud (The Abrahamic Religions and the Question of the Promised Prophet), Sabzan Publication, Tehran (Iran), 2015  

In this book, I have examined the claim in separate parts: 

part 1- A review of biblical phrase in Deuteronomy 33:2

part 2- Did the jews and christians see the phrase Deuteronomy 33:2 as a prophecy at all?

part 3- How Paran is described in pre-Islamic historical sources?

?part 4- How both Paran and Mecca are described in post-Islamic historical sources

part 5- Are the maps in which Paran is shown inside Hijaz (a great desert in Arabia wich contains Mecca too) accurate?

part 6- What we found in the Muslim geographical sources about location of Paran?

part 7- How Paran and Mecca were firstly connected to each other in early Arabic sources?

part 8- What was the origin of the claim of sameness of Paran and Mecca, and how was its historical development?

part 9- What made  the Muslim scholars to accept this claim such widely?

part 10- Reviewing the phrase Deuteronomy 33:2 again

part 11- The last word about Paran and claim of its sameness with Mecca

As the readers see, I have examined the issue from many different aspects and I have considered many points in my examination.  So, the result of my research is that, Paran is not Mecca in Saudi Arabia, and the claim of their sameness was only a wrong claim wich was brought up by some ignorant Muslim scholars. My research is very detailed (it has occupied about 60 pages in my book), thus I only can bring a very brief review of it, mentioning only its important points.

Firstly, we must know that , Muslim's interpretation of Deuteronomy 33:2 has many internal problems. Indeed, circumtances we see in the phrase, shows a clear connection between it and the story of Moses and history of Israelites during their wondering in the desert after their departure from Egypt.  Using past tense verbs, referring to things such as "fiery law" , and its clear reference to Israelites using word "them" during the phrase, gives it a very clear jewish sense. So, the phrase itself never leads us to interpret it as a "prophecy" with a future sense about coming of any prophet (Adyane Ebrahimi wa Mas'aleye Payambare Mo'ud, Pp. 148-149).

secondly, examining jewish sources like Babylonian Talmud and the Targums (from centuries before Islam),  shows that they never saw it as a prophecy about future happenings (same book, Pp. 152-158).

Thirdly, name "Paran" or "Pharan" in the history was never applied to Mecca. The claim in Muslim sources about this, has not any support in historical documents . According to our sources, the only areas which were known as Paran or Pharan in the history, were an area in the south of Palestine and east of Egypt (outside of them, above the Gulf of Aqaba and inside Sinai Peninsula, and it is the same biblical Paran), and a valley in Palestine itself (according to Josephus Flavius the jewish historian in first century A.C), and some other obscure locations none of them is the same Mecca in Arabia. Indeed Mecca has a long distance with all locations which were known as Paran or Pharan (same book, Pp. 158-167). One important of these historical sources is Ptolemy's Geography (belonging to 2rd century A.C) which shows Paran exactly at the same area we described above (Ibid, P. 160). not only many sources from Jews and Christians before and after appearance of Islam confirms it, but also Paran is described just as the same in the texts of Muslim geographers. Indeed, geographers like Ibn Khordadbeh (3rd century A.H), Sohrab (4th century A.H), unknown writer of book Hodud ul-'Alam or "the Borders of the Universe" (4th century A.H), Moqaddasi (4th century A.D), Ibn Hawqal (4th century A.D), Istakhri (4th century A.D), Bakri (5th century A.D), Idrisi (6th century A.D), Ibn Khaldun (8th century A.D) and many other Muslim geographers locate Paran just at the south of Palestine and east of Egypt (which we have descrived as the biblical Paran). (same book, Pp. 174-179).  

fourthly, now it is known that, some scattered hints found in the old sources which imply locating Paran in Hijaz (eastern great desert of Saudi Arabia) like that what we find in Jerome and Eusebius' Oniomasticon (4th century A.C) or what is said in the book al-Tijan by Wahab ibn Munabbih (jew who converted to Islam in the first century A.D) are weak and unreliable.  Eusebius and Jerome's description of Paran as "a desert at the east of Elath at a three days journay" (which locates Paran at northern Hijaz in north-east of Saudi Arabia) is given because of a mistake in survey of area, and what is related from Wahab ibn Munabbah is not reliable because of unauthenticity of his book (the book al-Tijan is full of fictions and poems and stories which have originated from the writer's mind and imaginations). (same book, Pp. 167-174 and 180-182). The words of a few Muslim geographers like Yaqut al-Hamawi and Ibn Hazm al-Andalosi and others who have said Paran is a name for Mecca, is not reliable because they have relied on Muslim scholarss' claims about this in current debates of that period which had made this claim as a famous idea (same book, Pp. 178-179).

fifthly, the first one who brought up this claim according to Muslim sources, was Ka'b ul-Ahbaar, a jew who converted to Islam at the early first century (In his childhood, prophet Muhammad was still alive) and he converted to Islam some years after prophet's death. This person, is very despised by great Muslim scholars like Ibn Kathir (one of greatest Muslim scholars whose commentary on Qur'an is widespread, and also by Ibn Khaldun who is known as "the father of History in Islamic World) (same book, Pp. 183-188). Also, a shiasource wich ascribes a debate between Imam Reza (8th Imam of Shi'ism) in which it is put in his mouth that Paran is the same Mecca, is a forgery, which is produced about 4th century A.D (according to 10th century A.C) from many other older sources (same book, Pp. 41 footnote 74, and 189).   

sixthly, the only material wich is a pretext for Muslim writers to claim that Paran was the same Mecca, is a phease of Torah (Genesis 21: 21) which says Hagar and Ishmael settled in Paran, and as they believe that they were indeed living in Mecca (according to Arab traditions) so they conclude that Paran was the same Mecca. Indeed, Muslim writers never had any other document to rely on it for their claim (same book, Pp. 190-194). But an exact examining of biblical references and comparing them with archaeological finds shows that Paran which is referred to in Genesis 21:21, is the same area we described as located in the south of Palestine and east of Egypt (same book, Pp. 194-198). So, even what is said in Genesis 21:21 can not be at all a support for Muslim claims. The Muslims also can not prove any connection between mountain Seir and Jesus christ, especially in their claim that he has got the book Injeel (gospel) from God in that mountain.

I tried very much that my research would be evenly and the most complete one in this field. I hope what I related very briefly from my book, would make the Muslims to review their texts more exactly and to correct their ideas about the matter. Indeed, all documents shows that Paran in the Bible, is not the same Mecca in the desert of Arabia.

I sure if sometime my book comes to be translated into English, Arabic and Turkish, it would be useful for many people other than persian-language people too.

The photo of cover of my book, and a page of it which says about location of Paran in the writings of Muslim geographers:

Karimpur, Saeed, Adyane Ebrahimi wa Mas'aleye Payambare Mo'ud (The Abrahamic Religions and the Question of the Promised Prophet), Sabzan Publication, Tehran (Iran), 2015

E-mail of writer: saeed.karimpur@yahoo.com


ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود


 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۲۸
سعید کریم پور


وازگن سارکیس غوگاسیان، مؤلف کتاب تاریخ ارامنه ایران، در سال 1949 میلادی شهر عنجر در لبنان به دنیا آمد. او در ژوئن 1971 از دانشکده الهیات ارمنی انطلیاس با مدرک کارشناسی فارغ التحصیل شد و تا سال 1974 کتابدار کلیسای وانک در جلفای نو (اصفهان) بود. در سالهای 1974 و 1975 در دانشکده الهیات نیویورک به تحصیل در حوزه مطالعات تاریخ کلیسا پرداخت. سپس در دانشگاه کلمبیا تحصیلات خود را ادامه داد و در سال 1995 به اخذ دکترا از آن دانشگاه نائل آمد. وی در سالهای 1979 تا 1988 مدیریت اجرایی جاثلیقیه ارمنی کیلیکیا در انطلیاس لبنان و کرسی استادی تاریخ و ادبیات کلاسیک ارمنی در دانشکده الهیات آن را در اختیار داشت، و از سال 1989 به بعد نیز مدیر اجرایی خلیفه گری شرقی کلیسای ارمنی حواریون در آمریکا گردید. ایشان هم اکنون رئیس گروه ارتقاء روابط فرهنگی ارامنه ایران و لبنان می باشد. کتاب بسیار ارزشمند ایشان موسوم به «پیدایش خلیفه گری ارمنی جلفای نو در قرن هفدهم میلادی» که از سوی اینجانب با نام «تاریخ ارامنه ایران در قرن هفدهم میلادی» به فارسی ترجمه شده و در سال 1394 توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده، بهترین و کاملترین تحقیق تاریخی درباره مراحل ورود و سکونت ارامنه در ایران و پیدایش خلیفه گری جلفای نو (به مرکزیّت اصفهان) است. مشخصات انگلیسی کتاب:

Ghougassian, Vazken S., The Emergence of The Armenian Diocese of New Julfa in the Seventeenth Century, Atlanta, Georgia, Scholars Press, 1998


Vazken S. Ghougassian



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۴ ، ۱۸:۲۳
سعید کریم پور

فراماسونری؛ رازها و رمزهای ناگشوده

فراماسونری و تاریخچه آن همیشه از نگاه افرادی که خارج از تشکیلات آن هستند در هاله ای از رمز و راز فرو رفته است. بعضی آن را یک فرقه مذهبی می دانند، بعضی یک تشکیلات مخفی سیاسی، و بعضی نیز یک باشگاه اجتماعات که حضور در آن برای اعضایش صرفاً جنبه تفنّن دارد.
در پی ابراز علاقه عمومی به آگاهی از اسرار پشت پرده این تشکیلات و داستانهای بحث انگیزی که درباره آن در افواه رایج است، اکنون برای نخستین بار کتابی منتشر میشود که اسرار مکتوم تاریخ فراماسونری را برای علاقمندان فاش میکند. این کتاب با تکیه بر منابع کمیاب تاریخی، از نمادگرایی فریبنده، باورها و سرگذشت فراماسونها پرده برمیدارد و ساختار تشکیلات مخفی فراماسونری، تشریفات و موقعیت مهمترین مراکز آن در جهان، به خصوص لژ بزرگ اسکاتلند را بازگو میکند.
ننویسنده کتاب، رابرت کوپر، کتابدار و استاد اعظم لژ بزرگ اسکاتلند از مراجع جهانی فراماسونری است که در بسیاری از سازمانهای آن عضویت داشته و ضمن انجام سخنرانی های متعدد درباره تاریخ این تشکیلات مرموز، مصاحبه‌های زیادی هم با رسانه‌های سرتاسر جهان انجام داده است. او در این کتاب با ارائه بعضی اسناد تاریخی که تا کنون مخفی نگه داشته می‌شدند، تلاش کرده حقایق تاریخی را از جعلیات مضحک جدا کند، و حقیقت فراماسونری را برای خوانندگان آشکار نماید.  کتاب فراماسونری، رازها و رمزهای ناگشوده (به ترجمه اینجانب) را انتشارات سبزان در 291 صفحه، در مهر ماه 1394 منتشر کرده است.


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۲:۱۶
سعید کریم پور

تاریخ ارامنه ایران در قرن هفدهم میلادی

مؤلف کتاب، وازگن س. غوگاسیان، پژوهشگر بنام ارمنی و دانش آموخته دانشگاه کلمبیای آمریکاست که سالها مسئول بخش اداری کتابخانه کلیسای وانک در جلفای نو و کتابخانه ماتناداران در ایروان و مدتی هم استاد دانشکده الهیات جاثلیقیه کیلیکیا در لبنان بوده است. مجموعه ارزشمند اسناد و اطلاعات تاریخی که او طی بیست سال سفرهای پژوهشی به کشورهای مختلف جمع آوری کرد بنیانی برای کتاب حاضر گردید که متن اولیه آن رساله دکترای وی در دانشگاه کلمبیا در سال 1995 میلادی بوده و ویرایش فعلی آن که از سوی دانشگاه پنسیلوانیا در زمره یک مجموعه از کتابهای مطالعات ارمنی شناسی منتشر شده بهترین و کاملترین منبع تاریخی در این زمینه محسوب می شود. غوگاسیان در پایان این کتاب مجموعه ای از اسناد قدیمی ارمنی را نیز ارائه داده که اغلب آنها برای نخستین بار است که انتشار می یابند. ترجمه فارسی این کتاب را انتشارات امیرکبیر در سال 1393 منتشر کرده است.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۱۴
سعید کریم پور

بشارات قابل استناد در عهدین


ضمن تشکر از مطالعه وبلاگ بنده و گذاشتن نظرات خود در آن، متوجه شدم که در پیامی از من درخواست شده که اولا بشاراتی را که از نظر من در تورات و انجیل قابل تطبیق بر پیامبر اسلام است ذکر کنم، و ثانیاً درباره اسناد ایگال یادین در طومارهای بحرالمیت نظر خود را بگویم. در اینجا به اختصار پاسخ سوالات شما را مینویسم هرچند همین مختصر هم نسبتاً طولانی شده است، که البته خواهید بخشید

اولاً، به عنوان کسی که بیش از بیست سال درباره موضوع پیامبر موعود به خصوص در تورات و انجیل تحقیق کرده و تقریباً تمام اسناد و مدارک تاریخی و تمام کتابها و مقالات دانشمندان مختلف اعمّ از مسلمان و غیرمسلمان را به زبانهای مختلف دیده و به دقت مطالعه کرده ام، به اطلاع شما می رسانم که در تمام تورات و انجیل فقط دو بشارت هست که میتوان آنها را با دقت نسبتاً خوبی بر پیامبر اسلام تطبیق داد، که عبارتند از بشارت تورات (تثنیه 18: 15) و بشارت انجیل (یوحنا 14: 26) که اینها همان دو بشارت معروفی هستند که موضوع ظهور پیامبری در آینده را به صراحت بیان کرده اند. به جز این دو بشارت، سایر عبارات و جملاتی که از عهدین نقل شده هیچ کدام قابل استناد نیست، یعنی یا اصلاً بشارت نیستند و ربطی به پیامبر اسلام ندارند (مثل بشارت معروف کوه ساعیر و فاران در تثنیه 33: 2) یا آنکه آن قدر مبهم و کلی هستند که نمیتوان ارتباط روشن و قطعی بین آنها با پیامبر اسلام نشان داد و به همین دلیل نمیتوان از آنها برای احتجاج با اهل کتاب استفاده کرد مثل بشارت معروف خرسوار و شترسوار در کتاب اشعیای نبی 23: 7. به همین دلیل، من هم در کتاب خود، ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود فقط همان دو بشارت فوق الذّکر را مبنای استدلال قرار داده ام و هیچ اشاره ای به بقیه نکرده ام، هرچند بشارت فاران را به دلیل شهرت زیاد آن و نیازی که به روشنگری درباره اش احساس میکردم با توضیحات مفصل به صورت پیوست در انتهای کتاب آورده ام. بر خلاف سایر بشارتها (که اغلب ساختگی هستند) دو بشارتی که از تورات و انجیل اشاره کردم بسیار قابل اعتماد هستند و می توان با دقت خوبی آنها را بر پیامبر اسلام تطبیق داد، و به همین دلیل فکر میکنم اگر ما مسلمانان بیشتر بر همین دو بشارت تمرکز کنیم و نکات آنها را خوب یاد بگیریم و در مباحثه با غیرمسلمانان استفاده کنیم، نتایج خیلی بهتری خواهیم گرفت تا آنکه بخواهیم بر جملاتی که ظاهراً فکر میکنیم بشارت اند اما در واقع نیستند اصرار داشته باشیم. همان دو بشارت که عرض کردم برای مقصود ما کفایت میکنند و ما نیازی به بشارتهای ساختگی نداریم. کتاب بنده را که حاصل بیش از بیست سال تحقیق من است و سعی زیادی شده که منطبق بر قواعد دقیق علمی باشد مطالعه بفرمائید، مسائل پشت پرده زیادی برایتان روشن خواهد شد دقت علمی این کتاب در حدی هست که بتوانید به طور کامل به آن اعتماد کنید.

ثانیاً، خواسته بودید نظر خود را درباره آن اسنادی که در زمره طومارهای بحرالمیّت به دست آمده اند بنویسم. لازم است خدمت شما عرض کنم که چنان ادعایی به هیچ وجه صحت ندارد و در طومارهای بحرالمیت تا کنون هیچ سندی دیده نشده که حاوی نشانه های پیامبر اسلام باشد. اینکه عده ای گفته اند چنین طومارهایی وجود دارد در واقع ناشی از قرائت اشتباه بعضی از طومارهای عبری است. متأسفانه وقتی افراد غیرمتخصص به کارهای تخصصی همچون قرائت طومارهای بحرالمیت که خط و زبان آنها عبری و آرامی دوهزار سال پیش است اقدام میکنند نتیجه آن فقط ارائه اطلاعات غلط و گمراه کننده به خوانندگان است. طومارهای بحرالمیت همگی اکنون در دسترس محققان قرار دارند و مجموعه کامل آنها در سایتهای مختلف اینترنتی گذاشته شده و قابل دانلود می باشد، هم به صورت عکس از خود طومار و هم به صورت کتابهایی به زبانهای عبری و انگلیسی که ترجمه متن کامل طومارها را در بر دارند. هم اکنون دو ترجمه کامل انگلیسی و یک ترجمه کامل عربی از این طومارها در اینترنت موجود است و قابل دانلود می باشد که یکی از آنها عین عبارات عبری طومارها را با خط اصلی اش در بر دارد. در هیچ کدام از آنها چنان اسنادی که مورد ادعای مسلمانان است وجود ندارد، و طوماری که به عنوان طومار حاوی نشانه های پیامبر اسلام معرفی شده در واقع محتوایش غیر از آن چیزی است که سایتها و کتابهای مسلمانان ادعا کرده اند، و عباراتی که به عنوان نشانه خهای پیامبر اسلام از آن طومار نقل کرده اند وقتی با اصل طومار که به زبان عبری است و همچنین با ترجمه های معتبر انگلیسی و عربی آن مقایسه می شود آشکارا معلوم میشود که ناشی از قرائت اشتباه کلمات عبری آن می باشد. اگر این نقل قول درست بود و واقعاً نشانه های پیامبر اسلام مثل مهر نبوت و غیره در آن آمده بود مطمئن باشید که آن را طوری مخفی نگه میداشتند که هیچ خبری از آن به بنده و شما نرسد اما طومار مذکور و همچنین بقیه طومارها همگی در دسترس می باشند و نه تنها مخفی نیستند بلکه نسخه های عکسبرداری شده آنها و ترجمه های آنها در اینترنت در دسترس و در معرض دید عموم می باشند. خبری هم برای شما دارم: متن کامل طومارهای بحرالمیت را اینجانب به طور کامل با حواشی و مقدمه مفصل و با مقابله با اصل عبری آنها به فارسی ترجمه کرده ام و انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (که انجیل برنابا را از بنده به چاپ رسانده) ظرف چند ماه آینده منتشر خواهد کرد.
خوشحالم که افرادی مثل شما این گونه موضوعات را با علاقه دنبال می کنند. اگر از رشته تحصیلی و زمینه مطالعات خود اطلاعات بیشتری در اختیار من بگذارید شاید بهتر بتوانم در این قبیل موضوعات کمکتان کنم. لطفاً در پیامهای خصوصی خود حتماً ایمیلتان را برایم بگذارید تا امکان ارتباط فراهم شود. موفق و پیروز باشید

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۲۳
سعید کریم پور

باستان شناسی کتاب مقدس

کتاب باستان شناسی کتاب مقدس، تألیف بسیار مهم پروفسور ایسرائل فینکلشتاین استاد باستان شناسی دانشگاه تل آویو است. این کتاب که جنجالی ترین و پر سروصداترین کتاب قرن گذشته در حوزه باستان شناسی خوانده شده، حاصل بیش از هشت سال تحقیق مؤلف با همکاری پروفسور نیل آشر سیلبرمن استاد مرکز مطالعات تاریخی بروکسل است و مجموعه مهمترین یافته های باستان شناسی در طول یک قرن گذشته در سرزمین فلسطین و در ارتباط با تاریخ باستانی قوم یهود را در اختیار خوانندگان قرار می دهد و ضمن افشای حقایق مکتوم فراوانی از تاریخ قوم یهود، اشتباه بودن بسیاری از مطالب تورات و دیگر بخشهای عهد عتیق را با دلایل مستدل و بر اساس اسناد باستان شناسی به خوانندگان نشان می دهد. این دو دانشمند، پروفسور فینکلشتاین و همکارش پروفسور سیلبرمن، برای نخستین بار ادعایی بزرگ و شگفت انگیز را در این کتاب مطرح کرده اند، و آن، این است که امروز دانسته های ما در حوزه علم باستان شناسی از تاریخ قوم یهود و سرزمین فلسطین، در حدی هست که بتوانیم تمام مراحل تاریخ این قوم را بر همین اساس، یعنی با تکیه بر یافته های باستان شناسی و نه هیچ چیز دیگر، بازسازی کنیم. به این ترتیب، برخلاف باور مرسوم که همگان معمولاً برای مطالعه تاریخ قوم یهود به کتاب تورات و دیگر بخشهای کتاب مقدس مراجعه می کنند، ما میتوانیم بدون مراجعه به کتاب مقدس، تاریخ کامل دیگری از سرگذشت قوم یهود در اختیار داشته باشیم: یک تاریخ کاملاً متفاوت. این تاریخ کاملاً متفاوت، که در مواردی درستی ادعاهای کتاب مقدس را به کلی زیر سوال می برد، وقتی معیار سنجش صحت و سقم مطالب کتاب مقدس قرار گیرد نتیجه ای بس شگفت دارد: کتاب مقدس یهودیان (عهد عتیق) در شکل کلی و قالب فعلی آن هرگز کتابی وحیانی نیست، بلکه تلفیقی از چند متن قدیمی عبری با بسیاری از افسانه ها، باورها، اساطیر، و حکایات عامیانه ملل باستان است که در حدود قرن هشتم پیش از میلاد در دربار یوشیّا پادشاه یهودا در اورشلیم نوشته شده و دو قرن بعد، در قرن ششم پیش از میلاد به دست کاهنی به نام عزرا به شکل نهایی خود درآمده است. این کتاب را انتشارات سبزان در سال 1394 چاپ و منتشر کرده است. این کتاب (در واقع، همین ترجمه ای که حقیر از آن انجام داده ام) از سوی مرکز انتشارات جهاد دانشگاهی در بیست و دومین جشنواره انتخاب کتاب سال دانشجویی (سال 1394) به عنوان کتاب برگزیده در حوزه تاریخ انتخاب شده است.


۲۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۰۷
سعید کریم پور


نام «احمد» در انجیل یوحنا؟!


در سالهای اخیر عده ای با مقایسه کلمه «احمد» در آیه قرآنی مربوط به بشارت حضرت عیسی(ع) به ظهور پیامبر موعود (قرآن کریم، صف: 6) و کلمه «پاراکلتوس» در انجیل یوحنا (یوحنا 14: 26) سعی کرده اند رابطه ای بین آنها برقرار کنند، و این عقیده را به مسلمانان و حتی خود پیغمبر نسبت داده اند که کلمه پاراکلتوس شکل تحریف شده ای از کلمه پریکلوتوس (تقریباً، اما نه دقیقاً، هم معنا با کلمه عربی احمد) بوده است و آیه قرآنی مزبور نیز به همین امر اشاره می کند. به دلیل شهرت فراوان این ادعا لازم دانستیم نکاتی را در این باره تذکر دهیم. البته باید دانست، اینکه ما به تحریف این کلمه در انجیل معتقد نیستیم و به وجود نام احمد (یا ترجمه تقریبی آن، پریکلوتوس) در انجیل یوحنا اعتقاد نداریم به هیچ وجه بدان معنا نیست که ما به دلالت بشارت پارکلتوس در انجیل یوحنا بر پیامبر اسلام هم معتقد نباشیم، زیرا عقیده ما این است که بشارت مندرج در انجیل یوحنا (که در بابهای 14 و 15 و 16 این انجیل آمده) حتی با همان کلمه پاراکلتوس هم قابل تطبیق بر پیامبر اسلام است و اساساً حضرت محمّد(ص) تنها پیامبری است که نشانه های ذکرشده در بشارت مذکور بر او منطبق است. بنابراین، ما در انطباق بشارت انجیل یوحنا بر حضرت محمّد(ص) ابداً بحثی نداریم و تنها میخواهیم ببینیم که آیا علاوه بر نشانه ها، نام صریح ایشان نیز در انجیل وجود داشته است یا خیر. امیدواریم خوانندگان این وبلاگ، به تفاوت این دو موضوع کاملاً توجه کنند و ما را به انکار دلالت بشارت انجیل بر پیامبر اسلام متهم نسازند. 

بحث وجود نام صریح پیغمبر اسلام در انجیل یوحنا بحثی بسیار مفصل و پرحاشیه است و جزئیات علمی مربوط به نوع استدلالات و همچنین اسناد تاریخی آن خیلی زیاد است، از همین رو در اینجا تنها به بیان مهمترین نکات (البته آن هم به طور مختصر) اکتفا کرده و خوانندگان علاقه مند را برای اطلاعات بیشتر، به مطالعه اصل کتاب حواله می دهیم (منظور، کتاب اینجانب با عنوان ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود است که این موضوع در یکی از پیوستهای انتهای آن آورده شده است).

نکته اول، این است که نام احمد در صدر اسلام هرگز به عنوان نام مشهور برای پیغمبر اسلام شناخته نشده است. هرچند وجود این نام در قرآن ما را متقاعد میکند که واقعاً پیامبر اسلام چنین نامی هم داشته، اما با چشم پوشی از آیه قرآنی سوره صف (صف: 6) سایر روایات موجود در این باره بسیار ضعیف هستند و اگر کتاب گنزا ربّا (کتاب مقدس صابئین مندایی، نوشته شده در حدود قرن هشتم میلادی) از آن حضرت با نام «اهمط» (که تداعی همان نام «احمد» است) یاد نکرده بود امروز ما هیچ سند برون دینی که اطلاق این نام به آن حضرت را ثابت کند در اختیار نداشتیم (مراجعه کنید به: ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود، صفحات 215 و 216).

نکته دوم، آن است که عالمان قدیم مسلمان، هرگز مدعی تحریف در انجیل نبوده اند و همان کلمه پاراکلتوس معروف در انجیل یوحنا را، البته به اشتباه، به معنی احمد و محمد می داسته اند. در آثار هیچ یک از عالمان مسلمان حتی یک کلمه که بر تحریف انجیل در مورد واژه پاراکلتوس دلالت کند وجود ندارد، و این ادعا که اصل کلمه پاراکلتوس به شکل پریکلوتوس و به معنی احمد بوده که بعداً تحریف شده، تنها در یکی دو قرن اخیر و با تکیه بر نوشته های دانشمندان اروپایی بعد از قرن هجدهم میلادی وارد منابع اسلامی شده است (همان منبع، صفحات 216-222؛ و 229-235).

نکته سوم، آن است که آیه قرآنی صفّ: 6 فقط یک اشاره غیرمستقیم به بشارت پاراکلتوس در انجیل یوحناست و نه یک اشاره مستقیم. در واقع، این فرض که نام پیغمبر به صورت ترجمه یونانی پریکلوتوس در انجیل یوحنا وجود داشته و آیه قرآنی مذکور هم میخواسته به ترجمه عربی همین کلمه در انجیل یعنی احمد اشاره کند، فرض درستی نیست. بر این نظر که آیه قرآنی مورد بحث ارتباط مستقیم به بشارت انجیل یوحنا و کلمه پاراکلتوس (یا پریکلوتوس) ندارد دلایل قابل تأملی از سوی نویسنده اقامه شده که مهمترین آنها عبارتند از: تفاوت در مخاطبان (در آیه قرآن، همه بنی اسرائیل یعنی یهودیان مخاطب حضرت عیسی هستند در حالی که در انجیل یوحنا این بشارت فقط خطاب به حواریون و آن هم در گوشه خلوت یک باغ مطرح شده)، تفاوت در واژه کلیدی (اینکه نه پاراکلتوس و نه پریکلوتوس هیچ کدام ترجمه دقیق کلمه احمد که در قرآن آمده، نیستند)، ناهماهنگی با متن (وجود عبارت «پاراکلتوس دیگر» نشان می دهد که واژه پاراکلتوس در این بشارت مفهوم عام دارد نه خاص، و نمی توان آن را به عنوان نام شخص در نظر گرفت)، و فقدان نسخه های شاهد (یعنی با وجود اینکه تا کنون بیش از پنج هزار نسخه خطی مختلف از انجیل یوحنا از قرون پیش از اسلام به زبان یونانی و سایر زبانها به دست آمده، اما هیچ نسخه ای از آن تا به حال یافت نشده که حاوی کلمه پریکلوتوس یا احمد باشد). (همان منبع، صفحات 224-228).

نکته چهارم آن است که، بررسی اسناد تاریخی نشان می دهد که اصل این فرض که مسلمانان کلمه پاراکلتوس در انجیل یوحنا را تحریفی از کلمه پریکلوتوس به معنی احمد می دانند یک فرض اشتباه است که ناشی از مطالعه غیردقیق نوشته های مسلمانان از سوی دانشمندان اروپایی قرن هجدهم است، و اگر آنها آثار مذکور را با دقت بیشتری مطالعه میکردند هرگز مرتکب این استنباط خطا نمی شدند. ظاهراً اولین کسی که چنین تصوری پیدا کرده، جرج سِیل دانشمند انگلیسی است که از بعضی نقل قولهای غیرمستقیم چند دانشمند اروپایی از انجیل برنابا دچار چنین تصوری گردید و آن را در مقدمه ترجمه انگلیسی خود از قرآن و همچنین در پاورقی های تفسیری خود بر آن ذیل آیه قرآنی صف: 6 مطرح کرد، و البته خود او بعداً اعتراف کرد که در زمان طرح این ادعا هنوز شخصاً هیچ کدام از نسخه های انجیل برنابا را ندیده بوده است (همان منبع، صفحات 229-235).

البته من در اصل کتاب خود، ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود، نکات فوق را با دلایل متعدد و توضیحات بسیار بیشتری آورده ام، و در اینجا فقط اشاره بسیار مختصری به آنها نمودم. در اینجا صفحه ای از کتاب را که به چگونگی طرح ادعای تحریف در انجیل یوحنا از سوی جرج سیل پرداخته در اختیار خوانندگان قرار می دهم، و علاقه مندان میتوانند برای اطلاعات بیشتر درباره این موضوع، به اصل کتاب مراجعه کنند:

               ادیان ابراهیمی و مسأله پیامبر موعود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۴۵
سعید کریم پور

مقدمه فرامرینوی راهب

فرامرینوی راهب، نام مستعار نویسنده انجیل برنابا در حدود قرن شانزدهم میلادی است. اینجانب در ترجمه خود از متن کامل انجیل برنابا، که پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اخیراً منتشر کرده، متن کامل این مقدمه را از روی نسخه اسپانیایی آن که به تازگی در سیدنی استرالیا کشف شده، آورده ام. فرامرینو در این مقدمه، ضمن بیان داستانی خیالی از چگونگی دستیابی اش به نسخه قدیمی انجیل برنابا، مدعی شده که این نسخه را در کتابخانه پاپ سیکستوس پنجم دیده و پس از پنهان کردنش در آستین ردای خود، مخفیانه از کتابخانه پاپ بیرون آورده است. در اینجا بخشی از مقدمه فرامرینو را که به این ماجرا اختصاص دارد برای خوانندگان نقل می کنیم (علاقه مندان می توانند برای مطالعه متن کامل این مقدمه و همچنین تمام متن انجیل برنابا همراه با مقدمه ای کامل، به اصل ترجمه مذکور، چاپ انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی مراجعه کنند):


خوشبختانه من به لطف خدای مهربان، دوستی نزدیک و صمیمانه‌ای با پاپ سیکستوس پنجم [اهل] مونتالتو داشتم، به طوری که مکرّر با یکدیگر خلوت می‌کردیم و درباره امور مختلف گفتگو می‌نمودیم. یکی از روزها که من و او در کتابخانه اش تنها بودیم، از اقبال من او خواب آلودگی شدیدی پیدا کرد و مدت کوتاهی به خواب رفت. در آن وقت با خود گفتم بهتر است در این فرصت کمی به مطالعه بپردازم. وقتی دست خود را [به سوی قفسه ها] دراز کردم و اولین کتابی را که به دستم آمد گشودم، دیدم همان کتابی است که آن همه مشتاق دیدنش بودم، یعنی انجیل برنابای حواری! با شادی فراوان آن را در آستین [ردای] خود پنهان کردم، و پس از بیدار شدن پاپ از او اجازه مرخصی خواستم و آن گنج آسمانی را با خود بیرون بردم. طی دو سال من آن انجیل را به دقت خواندم و بارها مطالعه کردم، تا سرانجام تصمیم گرفتم ایمان واقعی خویش را صراحتاً اظهار کنم، و آن [انجیل] را برای استفاده مؤمنین نوشته و منتشر سازم؛ زیرا مطمئن بودم که این انجیل حقیقی است و عقاید [موجود در آن] نوشته‌ای از جانب فرشته (روح القدس) است، چرا که درباره پیامبر مقدس خداوند به روشنی [سخن گفته] و نشانه‌های او را چنان به دقت بیان کرده که بهتر از آن ممکن نیست.


     متن کامل انجیل برنابا





۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۴۱
سعید کریم پور